Home>>>

پيامی برای مراسم بيژن

شکوه ميرزادگی

(اين پيام بوسيلهء ناصر شاهين پر در مراسم يادبود بيژن خوانده شد)

بيژن قهرمان يک قصه قرن نوزدهمی بود که در قرن ما کتابش کرده بودند. قهرمان،  نويسنده ای بود که لباس های شيک قرن نوزدهمی می پوشيد، سر و مو و سبيلش را قرن نوزدهمی درست می کرد، عينکش را نوک بينی اش می گذاشت، ويسکی می خورد، سيگار می کشيد و بلند بلند قصه های خنده دار تعريف می کرد و بعد می رفت می نشست به نوشتن.

هميشه بيش از هزار تا خودکار و پنجاه تا دفترچه خط دار دور و برش بود و می نوشت و می نوشت و می نوشت و انبار می کرد. انبار می کرد تا ناشری پيدا کند. باور نمی کرد که اين روزها می شود دو روزه کتابی را چاپ کرد. منتظر ناشر قرن نوزدهم خودش بود. سعی می کرد رازها و پيچيدگی هايش را کسی نفهمد و نمی دانست که پيچيدگی ها و راز های قرن نوزدهم ديگر برای ما پيچيده و راز نيست.

بيژن پر از پيچيدگی بود، پر از مهربانی، پر از زيرکی، حتی گاهی پر از بدجنسی و هر کدامش را که می ديدی از ترس پايش پشت پاي ديگرش گير می کرد و به تته پته می افتاد. باورش نمی آمد که ديگران بتوانند به راحتی او را بخوانند. او حتی از برملا شدن توانايي هايش می ترسيد.

بيژن اما نوييسنده ی قرن نوزدهمی بود که درباره زمانه ما می نوشت. درباره مردمان زمانه ما. و گاهی بدون آن که حواسش باشد جلوتر هم می زد و می رفت به زمانه بعد ازما. و آنجا بود که ما گمش می کرديم. مثل الان که گمش کرده ايم.

چند روز است گمش کرده ام. همين طور دور و برم را می گردم و او را نمی بينم. توی محله، آمريکايي ها به من می گويند: «متاسفیم برادرت فوت کرده» از محل کارش به من می گويند: «تسليت می گوييم که برادرت فوت کرده». دکترش فکر می کرد که من خواهرش هستم. به همه می گفت او خواهر من است و آنقدر گفته بود که خودش هم باورش بود که من خواهرش هستم. از اولين باری که مرا ديد گفت تو را مثل خواهرم دوست دارم و در بيست و شش سالی که او را می شناختم حتی يک بار، نه در مستی، نه هوشياری و نه در خشم و شادی، بلند با من حرف نزد. مثل قرن نوزدهمی ها احترام خواهر بزرگترش را نگاه می داشت.

          گم کردنش را به خودم تسليت می گويم، و به دوستانش، و به همه ی کسانی که دوستش داشتند و دوستش دارند و می دانند که پس از اين بايد بگرديم و او را توی قصه هاي چاپ نشده اش پيدا کنيم.

اکتبر 2007

 

****

پيوند ای ـ ميلی برای تماس و اظهار نظر:

newrely@yahoo.com

Subject: Bijan Moghaddam

****