خانه اسماعيل نوری علا

فارسی   ـ    انگليسی

تماس:

esmail@nooriala.com

Fax: 509-352-9630

 

 

 

 

 

 

آرشيو مقالات

-----------------------------------------------------------------------------------

دوشنبه اول آبان 1385 - برابر با 23 ماه اکتبر 2006  ـ دنور، کلرادو، آمريکا

-----------------------------------------------------------------------------------

جوانان معصوم و فريب 29 اکتبر!

1. خوانندگان مقالهء اخير آقای غياث آبادی اکنون با سه متن روبرو هستند: مقالهء اول ايشان با نام «خيال‌پردازی و داستان ‌سرايی در بارهء کورش بزرگ»، مقالهء من به نام «اذان بی وقت، در ماه بزرگداشت کورش بزرگ»، و مقالهء اخير ايشان، در رد حرف های من، با نام «تبديل بی‌سر و صدای "روز جهانی کورش" به "روز کورش"».  خوانندگانی که هر سه مقاله را در دسترس دارند، می توانند آنها را ديگرباره بخوانند و دربارهء آنها به استنتاج های خود برسند. من، در قضاوت خودم، چيزی را نامفهوم ننوشته ام که بخواهم اکنون در تفسير آن سخن پراکنی کنم و در صحت سخنانم هم شکی ندارم که به دفاع از آنها برخيزم. سخن ها همه گفته شده و قاضی تاريخ هم، بقول نيما، الک در دست از پس قافله می آيد. اما ناگزيرم چند نکته را در حاشيهء اين سخن پراکنی بی مورد و بسيار مضر آقای غياث آبادی توضيح دهم و، در کنار آن، اعلام کنم که از اين پس با ايشان بحثی نخواهم داشت.

2. قبل از هر چيز می خواهم گفته باشم که ايشان، ضمن پاسخگوئی به من، شمشير دو دمشان را رو به کميتهء نجات پاسارگاد هم گرفته و، با شيوهء «اين همان است»، مقداری هم طعنه نصيب آن کميته کرده اند. همين جا توضيح می دهم که من حدود هفت ماه است از «سخنگو» ئی آن کميته کنار رفته ام، و اکنون کل فعاليت های کميته با نظارت مستقيم خانم شکوه ميرزادگی انجام می شود و من هر سخنی بگويم نبايد به پای آن کميته  (که هم من و هم آقای غياث آبادی افتخار همکاری با آن را داريم) نوشته شود. علت کناره گيری ِ من از سمت سخنگوئی کميته هم دقيقاً همين بوده است که مبادا خطاهای احتمالی من (به عنوان انسانی جايز الخطا) دامنگير کميته شود و مانع کار و فعاليت عده ای انسان شريف و پاک طينت و ايران دوست گردد و يا اظهار نظرهای سياسی من (که نمی توانم از آنها دست بردارم) موضع غيرسياسی کميته را ـ که اجازهء داده آدميان بسياری با عقايد گوناگون به مبارزهء شريف آن بپيوندند ـ مخدوش سازد.

3. باری، نخست اينکه در مقالهء من اساساً اسمی از آقای غياث آبادی برده نشده بود و، لذا، برايم اعجاب انگيز است که ايشان سخنان مرا کلاً در مورد خود دانسته و تصميم به پاسخگوئی به آنها گرفته اند. من با کسی رو در بايستی ندارم و اگر بخواهم مطلبی را دربارهء کسی يا خطاب به کسانی بنويسم صراحتاً از او و آنها نام خواهم برد. اشاره های من در آن مقاله به آدميان شناخته شده و ناشناس مختلفی بود که اساساً از توجه نسل جوان ما به کورش بزرگ و فرهنگ درخشانی که زمينه ساز ظهور او بوده دلچرکين اند و به انواع حيل می کوشند تا بزرگداشت او را در کام ايران دوستان تلخ کنند.

4. همين سوء تفاهم باعث شده که ايشان يکجا به پاسخگوئی تک تک مطالب من در آن مقاله برخاسته و نيز از اين اظهار تأسف کنند که من در مقاله ام، لابد مثل جاهلان حرفه ای مطبوعات، به شيوهء ارعاب و ترس آفرينی و تهمت زدن به ايشان پرداخته ام. با اينکه در اين «به خود گرفتن»  ِ ايشان بوی نوعی خود بزرگ بينی به مشام می رسد اما برای روشن تر شدن خوانندگانی که مطالب مرا تعقيب می کنند توضيح می دهم که اين روزها در سايت ها، وبلاگ ها، پالتاک های مختلف و نيز برخی از نشريات داخل کشور، به طور روزمره، با سخنان کسانی روياروی هستيم که از يکسو، بخاطر مخالفت با خاندان پهلوی، با تمام تاريخ پادشاهی ايران و هر آنچه در ماه آبان اتفاق بيافتد مخالفند و، از سوی ديگر با تجزيه طلبانی طرفيم که با کورش بعنوان بنيانگزار و عنصر اصلی وحدت اقوام ايرانی دشمنی دارند. «تاريخدانان جمهوری اسلامی!» هم که کورش را به «سگ بازی» و «انحراف جنسی» و «وحشيگری» متهم می کنند، جای خود دارند. در اين ميانه نمی فهمم چرا آقای غياث آبادی از سخن من برآشفته و يکباره، بی توجه به سخن آن ياوه گويان، دست به پاسخگوئی به من زده اند.  ايشان خودشان از هرکس بهتر می دانند که من تا يک سال پيش حتی اسم ايشان را نشنيده بودم و هنوز هم اصلاً ايشان را نه می شناسم و نه ديده ام و نه از عقايد سياسی شان خبر دارم. و  تنها در اين يک  سال اخير است که ـ بخاطر فعاليت شان در کميته نجات پاسارگاد ـ با ايشان از طريق نوشته های جالبشان، بخصوص در زمينهء گاهشناسی در ايران باستان، آشنا شده و، بخاطر اينکه در آن نوشته ها نشانه هائی از ايران دوستی ديده ام، به ايشان دلبستگی پيدا کرده ام. اما براستی من از کجا بدانم که ايشان توده ای هستند يا جمهوری خواه، با محمد رضا شاه مخالف بوده اند يا با صادق خلخالی، تا با نيش و کنايه ايشان را، آن هم به همه اين «جرم ها»، متهم کنم؟ به راستی اين «ما» که ايشان در اين نوشتار از آن ياد و دفاع می کنند کدامين کسان اند: «... آيا براستی ما محکوميم تا باران تهمت از "هر دو سو" به جرم "مطيع نبودن" و نپذيرفتن سخن بی‌دليل و شعارزده و عوام‌فريبانه، بر سرمان ببارد؟» هرکه مرا می شناسد می داند که من از آدم «مطيع» نفرت دارم و در عين حال نمی دانم که کی و کجا انجام کاری را از ايشان خواسته ام که حالا بخاطر «مطيع نبودن» شان خشم گرفته و بر ايشان باران تهمت ببارانم؟ کاش تک تک ما کمی حد و حدود خودمان را می شناختيم.

5. باری، کلاً به نظرم می رسد که مسئلهء اصلی آقای غياث آبادی در همهء اين «نامهء سرگشاده» و «پاسخ» نويسی ها، و تلاش های بی وقفه ديگر، آن است که به «جوانان معصوم و فريب خورده کشورمان» بقبولانند که 29 اکتبر (7 آبان) روزی مختص کورش بزرگ نيست و کسی نبايد اين روز را گرامی بدارد و اگر چنين کنند معاندان به آنها خواهند خنديد و اعتبارشان از دست رفت، چرا که هرکس بگويد «29 اکتبر» روز کورش (و به نظر من ِ اسماعيل نوری علا، «روز جهانی کورش») است دچار اشتباه فاحش تاريخی ِ جبران ناپذيری شده و فقط معاندان را خشنود ساخته است. ايشان البته توضيح نمی دهند که اين «معاندان» چه کسانی هستند، کدام استدلال را عليه نظر من ارائه داده اند و چگونه کار جوانان «فريب خورده» (لابد به دست من) را به سخره گرفته اند اما، در واقع، کل حرف ايشان آن است که همه بايد دست به روی دست بگذاريم و منتظر شويم تا روزی ملت ايران توانائی آن را بيابد تا روزی را برای بزرگداشت کورش هخامنشی اختصاص دهد.

6. طرفه اينکه ايشان، در برابر روز 29 اکتبر که جعلی اش می دانند، حتی از ارائهء يک بديل ِ به نظر خودشان علمی هم دريغ کرده و با اشاراتی مبهم ما را به آينده ای حواله می دهند که در آن آينده نتايج تحقيقات ايشان منتشر خواهد شد. من نمی دانم که از يکسو ما تا آن زمان چه بايد بکنيم و چه روزی را بياد کورش بزرگداشت بگيريم که خشم آقای غياث آبادی برانگيخته نشود و، از سوی ديگر، در غياب هرگونه بديل مطمئنی، روزی که زمان تصميم گيری ملت ايران فرا رسد، اين جوانان معصوم و فريب خورده بايد کدام روز را برگزينند؟ همه که وقت ندارند بروند کتيبه های گلی بابل را شخصاً بخوانند و تاريخ های سرسام آور مورد اشارهء آقای غياث آبادی را (که گويا برای خالی کردن دل مخاطب ذکر شده اند) با هم مقايسه کنند تا دريابند که کورش کی و چگونه اعلاميه خود را صادر کرده است. در آيندهء موعود ِ آقای غياث آبادی هم لازم خواهد بود که دانشمندان ستاره شناس و تقويمدانی پيدا شوند و روزی را ـ البته با دلايل محکم علمی که مو لای درزشان نرود ـ اعلام نمايند تا مردم، يا نمايندگان راستين مردم در مجلسی ملی، به آن رأی دهند.

7. اما آقای غياث آبادی مچ گيری هم می کنند و مي گويند چرا نوری علا اول گفته است سازمان ملل 29 اکتبر را روز جهانی کورش اعلام کرده و حالا (لابد در پی نهيب علمی ايشان) اسم «سازمان ملل» و کلمهء «جهانی» را حذف کرده است؟ می خواهم بپرسم که اگر نظر ايشان درست باشد و من بر اثر نهيب ايشان به تصحيح آنچه که آن را «خطای فاحش» می دانند دست زده باشم آيا براستی کار بدی کرده ام؟ آيا برای اين حرف شنوی ِ خيالی ِ ايشان هم مستحق سرزنش هستم؟ و يا شايد مشکل ايشان آن است که در اين «تجديد نظر خيالی» نبايد يادم می رفته که من اين کار را بخاطر نهيب ايشان انجام داده ام و، در نتيجه، نام ايشان را بعنوان زدايندهء اين اشتباه از قلم نمی انداختم. من (که هنوز معتقدم 29 اکتبر روز جهانی کورش است که سازمان ملل قصد اعلام آن را داشت اما به دلايلی که در مقاله قبلی نوشتم اين کار سرانجامی نيافت) می گويم: بسيار خوب، حرف ايشان درست و من در آوردن اسمشان کوتاهی کرده ام. اما آيا اين «رفع تسامح» ايشان را آرام می کند؟ گمان نمی کنم. چرا که ايشان همچنين می گويند نوری علا حتی از اين هم بيشتر عقب نشينی کرده اما، لابد برای حفظ آبرو و با توسل به شيوهء ماستمالی، گفته است که بهر حال کورش در ماه «اکتبر = مهر» اعلاميه اش را صادر کرده است. اگر اين به اصطلاح «عقب نشينی» در راستای سخن خطائی انجام گرفته باشد آيا باز هم بد است؟ گويا پاسخ ايشان مثبت است چرا که، در پی سخنان بالا، می گويند اصلاً نوری علا نه يک روز و يک ماه، که يک سال اشتباه کرده است، زيرا اعلاميه حقوق بشر کورش  يکسال بعد از ورود او به بابل صادر شده است. از آنجا که در مقالهء من به اين مورد خاص پرداخته نشده بود، در اينجا نظر خواننده را به اين چند توضيح مختصر جلب می کنم:

الف. يک تاريخدان دربارهء تاريخ رويدادهای مربوط به فتح بابل می نويسد: «در این زمینه، چند سند تاریخی، همچون "تقویم عبری یهودیان" (که بازمانده ‌ای از تقویم هخامنشی است)، و "سالنامه‌ های نبونید" موجود هستند که به ثبت زمان رویدادهای عصر کورش پرداخته‌اند. این رویدادها، با تفاوت‌هایی به ماه «تشرین» (تقریباّ معادل با مهرماه) منسوب هستند.» و البته که اين تاريخدان کسی جز خود آقای غياث آبادی نيست و، پس، فتوای ايشان هم حکايت از همين ماه مهر می کند که من از آن نام برده ام.

ب. در عين حال بد نيست به خود متن  منشور کورش (به ترجمه ای که آقای غياث آبادی صحت آن را اعلام داشته اند) مراجعه کرده و ماجرا را از خود او بشنويم، آنجا که می گويد: «آنگاه که بدون جنگ و پيکار وارد بابل شدم... نگذاشتم رنج و آزاری به مردم اين سرزمين وارد آيد... وضع داخلی بابل... قلب مرا تکان داد... من برده داری را برانداختم... فرمان دادم که همهء مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند...» براستی از اين سخنان منقوش شده بر استوانه ای که اکنون در موزهء بريتانيا نگاهداری می شود و همهء افعال آن در زمان ماضی صرف شده است چه در می يابيم؟ روشن است که کورش دستور ساختن اين استوانه را همان روز ورود خود به بابل نداده است. اما همهء اين متن در واقع گزارش سخنان و اقداماتی است که او در آن روز بر زبان رانده و يا دستور انجامشان را صادر کرده است. يعنی، خود متن روشن می کند که تاريخ صدور فرمان ها و نگارش استوانه ها با هم تفاوت دارد. در برابر اين واقعيت ِ آشکار، لازم است به اين پرسش پاسخ گوئيم که: پس جوانان معصوم ما، برای اينکه فريب نخورند، بايد کدام روز را گرامی بدارند: روز ورود کورش به بابل را، يا روزی را که نويسندگان عهد باستان نوشتن استوانه ها را به پايان رسانده اند؟ بديهی است که همه اهميت ماجرا به روز ورود او مربوط می شود و نه به روز نوشتن شده دستورات آن روز او بر استوانه های گلی. بدين ترتيب، داستان «يک سال بعد» آقای غياث آبادی نه چيزی را روشن می کند و نه اشتباهی را به تصحيح می کشد.

پ. در عين حال می دانيم که زمان ساخت و صدور اين استوانه ها، برای ابلاغ به ساتراپ نشين ها (يا ايالات خودمختار ِ) عهد کورش هخامنشی، چندان هم «يک سال» پس از ورود کورش به بابل نبوده است. او در خزان 539 وارد بابل شده و در بهار 538 ـ يعنی 5 ماه بعد ار ورودش ـ طی مراسم سال نو، دستور ساختن و ارسال استوانه ها را صادر کرده است.

ت. اما بيائيد و قبول کنيم که کورش دستور ساختن استوانه ها را همان «يک سال» پس از ورودش به بابل داده باشد که آقای غياث آبادی می گويند. در آن صورت معلوم نيست که ديگر دعوا بر سر چيست؟ در اين حالت، دو تاريخ بر هم منطبق شده و هر دو واقعه ی صدور فرمان و نوشتن استوانه ها به ماه «مهر = اکتبر» مربوط می شوند.

8. پس اگر گرد و خاک اين همه هياهو را فرو نشانيم، معلوم می شود که آقای غياث آبادی، اگرچه قبول دارند که کورش در ماه مهر وارد بابل شده، اما می گويند جوانان معصوم و فريب خوردهء ما حق ندارند روز 29 اکتبر را مصادف با آن روز بدانند و بايد منتظر انتشار نتيجهء تحقيقات شخص ايشان و تصميم آيندهء ملت ايران شوند. من اگر در مقاله ام دربارهء جشن های شاهنشاهی مطالبی نوشتم يکی از دلايلم آن بود که توضيح دهم چرا و چگونه، در جريان جشن های شاهنشاهی سال 1350 (1971)، تاريخ هفتم آبان (29 اکتبر) بعنوان روز جهانی کورش در سازمان ملل مطرح شد ولی، با رها کردن کار از جانب دولت ايران، به صورت قطعنامهء مجمع عمومی در نيامد. من در اين مورد اخيراً نامه ای هم به آقای فريدون هويدا، سفير وقت ايران در سازمان ملل، نوشته و از ايشان خواهش کرده ام که خود شرح ماجرا را بنويسند. البته می دانم که ايشان در حال حاضر به سختی بيمار هستند و توان فعاليت زياد ندارند، اما آرزو می کنم که برايشان شفای عاجل پيش آيد و اين مهم انجام گيرد. (*)

9. باری، حال که کل اين داستان به دعوا بر سر «يکی از روزهای ماه مهر» خلاصه می شود و ايشان معتقدند که من حق ندارم برای آنکه آن «يکی از روزها» را روز 29 اکتبر بدانم دليل بياورم، برای رفع اختلاف و فيصلهء هياهوئی که تحت عنوان «بحث علمی» به «مزاح» شباهت يافته است، نصيحت ايشان را می پذيرم، آنجا که می گويند: «چنانچه آقای نوری علا... بدون اينکه هيچ کوششی برای توجيه اين روز خاص به عمل بياورند و آنرا به اين منبع تاريخی و يا آن نهاد جهانی بچسبانند، صرفاً اظهار کنند که فارغ از همه چيز، "دوست دارم" تا در چنين روزی بزرگداشت کورش برگزار شود، بسيار سخنی منطقی و درست بوده و ممکن است با اقبال همگانی هم روبرو شود و هيچ خرده‌ای بر آن وارد نيست». پس، اينجانب، اسماعيل نوری علا، فرزند حيدر، متولد بخش 4 تهران، بدينوسيله فقط و فقط از جانب خودم اعلام می دارم که دوست دارم بزرگداشت کورش هخامنشی در روز 29 اکتبر، معادل 7 آبان ماه هر سال، برگزار شود، و به ملت ايران هم پيشنهاد می کنم که، پس از آزادی از اسارت رژيمی که می خواهد آرامگاه اين مرد بزرگ را به آب ببندد، همين روز را روز ملی کورش نامگذاری کرده و آن را تبديل به يک تعطيل رسمی و سراسری نمايد و در آن روز شادمانه در پاسارگاد جشن بگيرد و به ياد اين مرد بزرگ دست افشانی کند. نيز دوست دارم سازمان ملل هم، به پيشنهاد ملت رها شده از بند ايران، اين روز را روزی جهانی بداند و 10 دسامبر (روز جهانی حقوق بشر) را به 29 اکتبر تغيير دهد. و اميدوارم، از دم گرم آقای غياث آبادی، اين پيشنهاد من «با اقبال همگانی هم روبرو شود».

10. بله، خانم ها و آقايان، بدينسان من هم می پذيرم که تصميم نهائی دربارهء روز کورش با ملت آزاد شدهء ايران است. در آن روز آقای غياث آبادی و من (اگر زنده بودم) دلايل خود را در برابر مردم ايران بيان خواهيم کرد. اگر هم نبودم در همينجا به ايشان وکالت می دهم که در کنار پيشنهاد خودشان پيشنهاد مرا هم، در مورد روز 7 آبان، با آن ملت بزرگ در ميان بگذارند. تا يار که را خواهد و ميلش به که باشد. اما، تا رسيدن به آن روز، من همچنان بزرگداشت کورش در روز 7 آبان را وظيفه ای ملی تلقی کرده و آرزو دارم که هر ساله در اين روز شاهد گردهمائی با شکوه جوانان ايران در اين «دشت ِ تاريخی ِ مادر» باشيم. من اين کار را نه «فريب خوردگی ِ جوانان ِ معصوم» که سربلندی ِ نسلی می دانم که بر سکوی ِ افتخار آفرين ِ پاسارگاد می ايستد تا به سوی ِ کهکشان ِ تمدن ِ مدرن پرواز کند.

_______________________________

م(*). متأسفانه، دو سه ماه پس از نگارش نامه ام به آقای فريدون هويدا ايشان چشم از جهان فرو بست و فرصت نيافت تا موضوع مورد بحث ما را روشن کند. چند روزی پس از مرگ او، دوست مشترکی که در دوران رژيم سابق در وزارت خارجه کار می کرد نامه ای به من نوشت، بدين شرح: «اسناد اين جريان در بايگانی وزارت خارجه وجود دارد، اگر آنها را تا بحال نابود نکرده باشند.  بهر من دو تا خبرنامهء سازمان ملل، به تاريخ های 13 و 14 اکتبر 1971 و متن سخنرانی آقای «او تانت»، دبيرکل وقت سازمان ملل، را در ميان اسناد آشفته ام دارم که آنها را اسکن کرده و برايت می فرستم. خبرها مربوط اند به مراسم اعطای کپی منشور کورش بزرگ به سازمان ملل. اين کپی به سفارش دولت ايران بوسيلهء موزهء بريتانيا ساخته شده و در ويترين مخصوصی که بوسيلهء متخصصان موزهء متروپوليتن نيويورک تهيه شده بود و در سرسرای ورودی  تالار شورای اجتماعی و اقتصادی سازمان ملل قرار گرفته است به نمايش گذاشته شد. (ديدم که توانسته ای عکسی از اين ويترين هم به دست آوری و آن را با سخنان معاون سازمان ملل همراه کنی، که دست مريزاد!)

سخنرانی دبيرکل سازمان ملل نيز هنگام قرار دادن اين ويترين در آن نقطه انجام شده و او صراحتاً به اين نکته اشاره می کند که ـ در کلام خودش: «از آنجا که هم اکنون مجمع عمومی ساز مان ملل سرگرم بررسی مسئلهء احترام به حقوق بشر در جريان درگيری های مسلحانه است، انتخاب امروز برای حضور اين سند باستانی در سازمان ما نمی توانسته مناسب تر از اين باشد».

پيوند به متن اين دو خبرنامه و متن سخنرانی دبيرکل سازمان ملل در اين مراسم>>>

 

پويشگران

شکوه ميرزادگی