به بخش مقالات اسماعيل نوری علا خوش آمديد آرشيو کلي آثار | جمعه گردي ها | مقالات | اسلام و تشيع | ادبيات، تاريخ، فرهنگ | شعرها | فايل هاي تصوير و صدا | کتابخانهء اينترنتي کتاب تئوری شعر | کتاب صور و اسباب | کتاب جامعه شناسی تشيع | کتاب موريانه ها و چشمه | کتاب سه پله تا شکوه | کتاب کليد آذرخش خاطرات پراکنده | مصاحبه ها | فعاليت ها | شرح حال | آلبوم هاي عکس | نامه هاي سرگشاده | پيوند به درس هاي دانشگاه دنور | خط پرسيک 19 بهمن 1387 ـ 7 فوريه 2009 |
||||
تاريخچه ی آرامگاه فردوسی
متن يک برنامه تلويزيونی درباره تاريخچه ی آرامگاه فردوسی
اگر پاسارگاد پايتخت سياسي ايران باستان بود، توس را بايد پايتخت فرهنگي ايران فردا دانست. دين ما به فردوسي کمتر از دين ما به کورش نيست. و اين نکته اي است که امروز بايد به آن توجه کرد.
فردوسي در دهي به نام «باژ» از توابع شهر کهن توس بدنيا آمد و در همان شهر توس هم ديده از جهان فرو بست. بين جائي که او در آن بدنيا آمده و جائي که دفن شده فقط سه فرسنگ، يا حدود هجده کيلومتر، راه است.
نام دشت پاسارگاد را زياد شنيده ايم، اما نام «دشت توس» چندان مشهور نيست. دشت توس جلگه ئي است كه قسمتي از دامنههاي جنوبي كوههاي «هزار مسجد» به آن جلگه منتهي ميشود. آشناترين اين كوه ها براي مردم «پاز»،يكي «سفيدكوه» است در سمت شمالشان و يكي ديگر «اژدركوه» در مشرقشان. هوشنگ پور کريم در مونوگرافي «باژ، زادگاه فردوسي» مي نويسد: «دشت توس شامل حوضه آبريز كشف رود است كه به علت آب و هواي مساعد و مراتع فراوان در طول تاريخ مورد توجه بوده است و در كنار زيستگاههاي طبيعي آن ماءوا ميجستند. كاوشهاي باستانشناسي، دشت توس را زيستگاه افرادي ميداند كه در قديميترين دوره پارينه سنگي در كنارههاي كشف رود ميزيستهاند. در روستاي «درخت بيد» سنگ نگارههايي از انسانهاي دوران نوسنگي يافت شده كه باز هم مويد سكونت ديرسال آدميان در اين منطقه است. از آن پس اين دشت هميشه محل سكونت بوده.»
کوهي که در جنوب دشت توس را مي بندد «بينالود» نام دارد که در يک سوي آن دشت توس قرار دارد و در سوي ديگرش دشت نيشابور. هر چه دشت نيشابور به سوي جنوب و غرب گشوده است دشت توس بسته و در خود فر رفته است و راه عبوري نيست.
اختلاف بين نيشابور و توس. توس قلمرو پارت ها و اشکانيان بود و نيشابور قلمرو پارس هاي ساساني. نيشابور زرتشتي بودند و آتشکده داشتند.
آمدن اعراب به خراسان، تسليم شدن نيشابور و خراجگزار شدن توس. مي شود گفت که توس لااقل تا پانصد سال بعد از حمله اعراب مسلمان نشده بودند. اين حرف اکنون که خراسان به مشهد امام رضا شناخته مي شود ممکن است عجيب باشد حال آنکه در زمان فردوسي دويست سال از مرگ امام رضا مي گذشت اما اگرچه بقيه خراسان مسلمان سني شده بودند اما توسيان هنوز اسلام نياورده بودند. و مدفن امام رضا هم هنوز به اسم مشهد خوانده نمي شد. اسلام بخصوص با زور ابومسلم که به لقب «کافر کوب» شناحته شده و بعنوان داعي خاندان عباسي به کشتار ايرانيان مشغول بود پس از خونريزي هاي بسيار به توس راه پيدا کرد.
هوشنگ پور کريم مي نويسد: «طوس قديم به تحقيق شامل دوشهر عمده بود؛ يكي «طابران» يا «طبران» و يكي ديگر «نوقان» كه هر يك آباديهاي بزرگ و كوچكي هم دوروبر خود داشتند. «پاز»، زادگاه فردوسي، در ناحية «طابران» قرار داشت و دهكدة «نساباد» مرقد حضرت علي ابن موسي الرضا (ع) در ناحية «نوقان» بود . «نساباد» كه بعدها آن را «مشهدالرضا» ناميدند به حرمت مرقد امام رضا (ع) بزرگ و بزرگ تر شد و کل «نوقان» را در برگرفت. چنانكه در اين سالها، «نوقان» كه مشهديها آن را «نوقون» مينامند محله ئي است در سمت شرقي «مشهد». «طابران» هم با پيدايش و رشد «مشهد» و در طي قرن ها حوادث اجتماعي وطبيعي به تدريج متروك شد و بدل شد به دهكدهئي در كنار خرابههائي كه نام «شهر طوس» را همچنان به دوش دارد.»
کاخ فرمانرواي غيرمسلمان شهر توس در جنوب شهرو در نساباد نوقان واقع بود و قصر گستهم نام داشت که بعداً اعراب آن را قصر قحطبه خواندند و هارون الرشيد و امام رضا هر دو در اين قصر جهان را ترک کردند. به عبارت ديگر، آنچه امروز مشهد و آرامگاه امام رضا خوانده مي شود همان قصر ماقبل اسلامي گستهم است. (به اين پيوند هم توجه کنيد).
فردوسي در حاشيه شمالي شرقي شهر کهن توس در باغ شخصي خودش، شايد در بيرون حصار شهر توس، دفن شده است و فاصله مدفن او با مدفن امام رضا حدود هجده کيلومتر است که اندازه شهر توس را مي رساند. در جنوب مدفن فردوسي خرابه هاي شمالي شهر توس با ارگ کهن و ديوارهاي استحکامي آن قرار دارد که به احتمال زياد در زمان زندگي فردوسي هم رو به ويراني نهاده بود چرا که، چهل سال بعد از فردوسي، خيام نيشابوري سروده است:
مرغي ديدم نشسته بر باره ي طوس
در پيش نهاده کله کيکاووس
با کله همي گفت که افسوس افسوس
کو بانک جرس ها و کجا ناله کوس
اما اگرچه توسيان پيش از زاده شدن فردوسي به اسلام سني روي آورده بودند اما همچنان دلشان با گذشته پيش از اسلام بود.
گويند فردوسي نه تنها مسلمان بود، بلکه شيعي مذهب، و از ميان ده ها فرق شيعي, گرايش به شيعيان دوازده امامي داشته. اما نگاهي به تاريخ ادبيات نشان مي دهد، که حتي يک شاعر بلند آوازه را هم در ميان صدها سخنور ايراني سراغ نداريم که شيعي اماميه بوده باشد. بويژه آنکه به روزگار فردوسي، کُليني، از فرزندان روستاي «گِلين» در پيرامون شهر ري، «اصول کافي» (نخستين کتاب درباره حديث هاي شيعي) را به تازگي، آنهم به زبان عربي، به نگارش کشانده بود. «نهج البلاغه» نيز به روزگار فردوسي حتي گردآوري نشده بود، و افزون بر اين ها, در عربي دانستن فردوسي هم ترديد بسيار هست.
از سوئي ديگر، گويند که فردوسي همچنان در وفاداري به دين نياکاني اش زردشتي (گبري) باقي مانده بود و از اينرو، چون درگذشت و خواستند کالبدش را در گورستان مسلمانان به خاک سپارند، تابوتش را به دستور شيخ گرگاني بازگردانيدند و پيکر او در گوشه ي باغ خانوادگي اش به خاک شد. روشن نيست که چرا شيعيان پاي پيش ننهادند تا تنها شاعري را که از آن خويش قلم مي زنند و شيعي مذهبش مي دانند در گورستان خود پذيرا شوند.
اميد پارسا نژاد مي نويسد: «گور فردوسي كه زيارتگاه اهل دانش و ادب بود، طي قرون بارها به دست اهل تعصب ويران شد. نظامي عروضي صدسال پس از مرگ فردوسي مزارش را زيارت كرد. قاضي نورالله شوشتري نيز ششصد سال بعد نشان آن را يافت. اما پس از آن به تدريج ويرانهها نيز از ميان رفت تا اينكه در سال هزار و سيصد و ودو قمري (حدود هشتاد و سه سال پيش) ميرزا عبدالوهاب خان شيرازي نصيرالدوله (آصفالدوله)، والي وقت خراسان، كه مردي اديب بود گور فردوسي را به نشانه و قرينه يافت و بنايي آجري بر آن ساخت. اما اين بنا نه چنان بود كه شايسته شاعر بزرگ ايران باشد، چنانكه ملكالشعراي بهار آن را "سكويي بي سقف و ديوار" توصيف كرده بود.»
در عين حال، در يادداشت هاي ملک الشعراي بهار است که مي خوانيم هم او بوده است که رضا خان سردار سپه را که دو سالي داشت تا شاه ايران شود به مرمت قبر فردوسي تشويق کرده است. مقاله بهار در نوبهار هزار و سيصد و دو درباره قبر فردوسي گويای ناراحتي او از ويراني آن و پيشنهاد نوسازي قبر به سردار سپه است. می نويسد: «من اولين کسي هستم که اين پيشنهاد را کرده ام.»
در زمان رضاخان براي ارجنهادن به سنت هاي ملي و احياي فرهنگ باستاني، اقدامات زير، صورت گرفت:
تشكيل انجمن آثار ملي: پس از كودتاي سوم اسفند ماه هزار و دويست ونود ونه ، در سال هزار و سيصد و يک گروهي از رجال سياسي - فرهنگي و علاقهمند به هنر ايران براي حفظ و نگهداري و تعمير ساخمانهاي تاريخي و به پاس حرمت يادگارها و مفاخر فرهگي و هنري ايران گردهم آمده و جمعيتي به نام «انجمن آثار ملي» تشكيل دادند. در سال هزار و سيصد و يک انجمني به نام انجمن آثار ملي به رياست محمدعلي فروغي و نيابت سيد حسن تقيزاده تأسيس شد و از جمله به ساخت آرامگاه فردوسي همت گمارد. («فردوسي» محمد امين رياحي)
اين انجمن كه در سال هزار و سيصد ودو.ش با فكر تعمير و ترميم آثار باستاني و تاريخي، فعال تر شد، با راهاندازي اداره باستانشناسي در سراسر ايران، اقدامات خود را در اين زمينه سامان داد. نخستين گام در اين راه، ايجاد بنياد آرامگاه فردوسي، شاعر حماسي ايران، تغيير شكل آرامگاه حافظ و ارائه طرح هاي تازه براي ساير شاعران ملي ايران بود.
آرامگاه فردوسي در باغ حاج ميرزا علي قائم قرار داشت و او آن باغ را که بيست و سه هزار متر وسعت داشت به همراه هفت هزار متر از ملک فرزندانش به انجمن اهدا کرد.
انجمن آثار ملي تصميم گرفت آرامگاه فردوسي را با استفاده از منابع مالي مردمي (نه با بودجه دولتي) بسازد. بنابراين در سال هزار و سيصد و چهار با انتشار بيانيهاي از مردم خواست كمكهاي خود را به حساب انجمن واريز كنند.
در همين جا نظر شما را به نامه ای که يک سال پس از نوشتن اين مقاله دريافت داشته ام جلب می کنم:
جناب آقای نوری علا
جزو کارهای شما مقاله ی خوبی ديدم راجع به تاريخچه و سوابق ايجاد آرامگاه فردوسی. در اسنادی که مادر نود ساله ام دارد ديدم رسيدی است که به کمک يک ريالی مادرم در زمان دانش آموزی در سال هزار و سيصد و شانزده برای ايجاد آرامگاه فردوسی پرداخت کرده است. حيفم آمد آن را برای شما نفرستم؛ که به پيوست اسکن آن تقديم می شود تا در مقالات تکميلی استفاده فرمائيد. س. الف(
باری، اين انجمن سال بعد گروهي را براي بازشناسي محل دقيق آرامگاه و مطالعه طرحهاي پيشنهادي براي ساختمان آن به طوس فرستاد. گويا طولاني شدن كار باعث به وجود آمدن آزردگيها و بدگماني هايي ميان اهل ادب شده بود، چنانكه ايرج ميرزا، شاعر نامدار سرود:
يك
وجب ساخته آخر نشود قبر حكيم
شايد از خود دو سه پارك دگر آباد كنند
مبلغي پول بگيرند به اين اسم از خلق
بعد خرج پسر و دختر و داماد كنند
بسكه مال همه خوردند به اين عنوانات
«ف» كه گفتند همه فكر «فرحزاد» كنند
بايد از دولت متبوعه كنند استمداد
خلق بيچاره چه دارند كه امداد كنند
ايرج ميرزا
همچنين برای گردآوری پول اولين بليت های بخت آزمائی در ايران منتشر شدند:
انجمن در سال هزار و سيصد و يک از مجلس درخواست کمک کرد، اما اين برنامه همزمان با تغيير سلطنت شد. سلطنت در تاريخ بيست و يک آذر هزار و سصد و چهار به "اعليحضرت رضا پهلوي" واگذار شد.
در
بهمن سال
هزار و سصد و چهار
لايحه اي در مجلس به تصويب رسيد که به موجب آن تمبري به نام فردوسي چاپ و در آمد آن
مستقيماً به ساختن آرامگاه اختصاص يافت.
مراسم تاجگذاري رضاشاه در چهار
ارديبهشت هزار و سصد و پنج انجام شد.
در
بيست و نه
تير
هزار و سصد و شش
قانوني به تصويب مجلس رسيد که ماده واحده آن اين بود: «مجلس شوراي ملي به اداره
مباشرت مجلس اجازه مي دهد که از صرفه جويي هاي
هزار و سصد و شش
مجلس شورا مبلغ بيست هزار تومان براي ساخت مقبره فردوسي اختصاص دهد تا علاوه بر
وجوه اعانه که توسط انجمن آثار ملي براي همين منظور جمع آوري شده است با نظارت
اداره مباشرت مجلس صرف شود.»
با اين مبلغ و مبالغ
جمع شده توسط انجمن که حدود
شصت
هزار تومان بود کار ساخت آرامگاه در مساحتي حدود سي هزار متر آغاز شد. نقشه بنا را،
که
به اصرار انجمن شبيه
آرامگاه کوروش بود، پروفسور « اندره گدار» فرانسوی و پروفسور «هرتسفلد« آلمانی
دادند و مهندس کريم طاهر زاده بر ساخت آن نظارت کرد. معمار ساختمان نيز حسين لرزاده
بود. مساحت ساختمان
نهصد و چهل و پنج
متر بود و بهترين حجاران تصاويري از شاهنامه را بر ديوارهايش حک کردند.
قمر الملوک وزيري در حدود هزار و سيصد و نه ه.ش سفري به خراسان کرد و سرلشکر امان الله جهانباني از او تقاضا کرد براي کمک به آرامگاه فردوسي که قرار بود براي بزرگداشت هزارمين سال تولد شاعر ساخته شود کنسرت بدهد. قمر پذيرفت و اين کنسرت چهار هزار تومان عايد انجمن کرد. قمر مي گويد: «امير (جهانباني) به مناسبت کنسرت مذکور که به طور افتخاري آواز خوانده بودم از من تشکر کرد. با اينکه جهانباني براي ساختن آرامگاه فردوسي زحمت کشيد، با اين وصف بسياري از پول ها را رندان خوردند.» کدام خواننده است که امروزه چنين کاري بکند؟ چهار هزار تومان در سال هزار و سصد و نه!!! فقط حاصل يک شب کنسرت قمر. خودتان قضاوت کنيد و بدانيد مقام هنري و انساني چنين زني را.
كار ساخت آرامگاه فردوسي به تدريج پيش رفت. پس از تأسيس بانك ملي ايران، براي تأمين باقی هزينه های مانده صد و شصت هزار بليت بخت آزمائی ده ريالی به وسيله شعبههاي اين بانك در سراسر كشور فروخته شد.
سرانجام آرامگاه حكيم طوس در سال هزار و سيصد و سيزده به پايان رسيد.
در آن هنگام گمان می رفت تولد فردوسی در سال سيصد و بيست و سه قمری بوده و يكهزار سال از آن ميگذرد، بنابراين تصميم گرفته شد، همزمان با گشايش آرامگاه شاعر، جشن هزاره فردوسي نيز برگزار شود. (مطالعات بعدي نشان داد كه تولد شاعر در سال هزار و سيصد و بيست و نه ق بوده است.) براي جشن هزاره، چهل شرق شناس برجسته از هفده کشور جهان به ايران دعوت شدند كه آثار ارائه شده توسط آنها در كنار مقالات بيش از چهل دانشمند و اديب ايراني در كتابي به نام «هزاره فردوسي» به چاپ رسيد.
اين كنگره در دوازدهم مهر هزار و سيصد و سيزده به رياست نخست وزير وقت تشكيل شد و تا بيستم مهر آن سال ادامه داشت. آرامگاه فردوسي، روز بيستم مهرماه هزار و سيصد و سيزده با سخنراني رضاشاه در طوس خراسان گشايش يافت. افتتاح اين آرامگاه با حضور دهها شرقشناس خارجي و رجال و دانشمندان ايراني يكي از فرازهاي كنگره بزرگداشت هزارمين سال تولد شاعر بود كه از دوازده مهر در تهران آغاز شد و بيش از دو هفته ادامه داشت. پروفسور كريستنسن دانماركي، پروفسور زادر آلماني، و پروفسور هانري ماسه فرانسوي از جمله سرشناسترين ميهمانان اين جشن بودند.
در آن سال به مناسبت هزار ساله شدن فردوسي، يك هفته در سراسر كشور جشن گرفته شد و بهترين خيابان و ميدان تهران به اسم او نامگذاري گرديد. در شهرهاي ديگر مدارس و تالارها و خيابان ها به نام فردوسي نامگذاري شد و بعداً مدارس تازه ساز و يک دانشگاه.
گفتني است پس از برگزاري جشن هزاره فردوسي و آغاز جنگ جهاني دوم به علت عدم تامين اعتبار مالي تا سال هزار و سيصد و بيست و سه انجمن آثار ملي عملاً فعاليتي نداشت و در آذر هزار و سيصد و بيست و سه فعاليت خود را از نو آغاز كرد. دو اقدام اوليه انجمن آثار ملي در دوره دوم فعاليت خود توجه به ساخت آرامگاه بوعلي سينا و آرامگاه سعدي (طرح مشترك محسن فروغي و علي صادق به سال هزار و سيصد و بيست و هشت) بود.
از آنجا كه در زمان ساختن آرامگاه فردوسی دانش مهندسي در ايران به درستي شناخته نميشد، به علت ناآشنايي سازندگان به فنون آزمايش خاك، محاسبه نكردن دقيق و بياطلاعي در وضعيت آبهاي زيرزميني ناحيه طوس، ساختمان از همان نخستين سالها شروع به نشست كرد.
بنابراين انجمن در سال هزار و سيصد و چهل و سه، يعني پس از سي سال دستور تخريب و بازسازي آن را صادر كرد.
بناي فعلي را مهندس هوشنگ سيحون طراحي كرده و در سال هزار و سيصد و چهل و هفت گشايش يافته است. ساختمان فعلي آرامگاه در نماهاي بيروني بر گرفته از معماري هخامنشيان است. فضاي داخلي نيز از معماري دوره اشكاني و اسلامي اقتباس شده و شكل كلي ساختمان همچنان شبيه بناي مقبره كوروش در پاسارگاد است. بنا از چهار سمت داراي پله است و ابعادي سی در سی متر دارد. بدنه بنا با سنگ مرمر و اشعار فردوسي با خط نستعليق و نشان فره وهر اهورامزدا بانقش برجسته تزيين شده است. در قسمت داخلي بنا داستانهايي از فردوسي مانند پيكار رستم و اشكبوس، جنگ ايرانيان و تورانيان، نبرد رستم و سهراب، داريوش هخامنشي، پناه آوردن پادشاه هند به دربار ساساني، رفتن رستم به نزد كيكاووس، جنگ رستم با پيلتن مازندران، جنگ رستم با اژدها و ديو سفيد و.. به صورت حجاري و نقش برجسته سنگي بر ديواره نصب شده است.
©2004 - Puyeshgaraan | E-mail | Fax: 509-352-9630 | Denver, Colorado, USA |