به جمعه گردی های اسماعيل نوری علا خوش آمديد

آرشيو کلي آثار   |  مقالات   |   اسلام و تشيع   |  ادبيات، تاريخ، فرهنگ  |  جمعه گردي ها  |  شعرها  |  فايل هاي تصوير و صدا   |  کتابخانهء اينترنتي

مصاحبه ها | فعاليت ها  |  شرح حال  | آلبوم هاي عکس  |  نامه هاي سرگشاده   |  صفحات در قلمرو فرهنگ دربارهء خط پرسيک  |  تماس 

پيوند به درس هاي دانشگاه دنور  |  پيوند به پويشگران  |  پيوند به خانهء شکوه ميرزادگي  | پيوند به کميتهء نجات پاسارگاد  | پيوند به بخش انگليسي

کتاب تئوری شعر | کتاب صور و اسباب | کتاب جامعه شناسی تشيع | کتاب موريانه ها و چشمه | کتاب سه پله تا شکوه | کتاب کليد آذرخش | جستجو

جمعه 3 دی 1389 ــ  24 دسامبر 2010 

جستجوی واقع بينانهء «حداقل»

بنظر من، در حوزهء تفکر سياسی ـ اجتماعی، و برخلاف تصور رايج، دو اصطلاح «حداکثر» و «حداقل» نه تنها دقيق نيستند بلکه گاه بجای همديگر نيز گرفته می شوند و اظهارت اين و آن را بکلی مبهم و نامفهوم می سازند. مثلاً، به ياد دارم که در خرداد 1358، يعنی پنج ماهی پس از دست يافتن انقلابيون مسلمان به حکومت، با شروع تعطيلات تابستانی دانشگاه ها، از لندن به تهران رفتم و کنجکاوانه بيشتر وقت خود را در خيابان های تب زدهء اين شهر گذراندم. روزی، در بلوار اليزابت آن روز و کارگر امروز، جماعتی را ديدم که جلوی ديواری ايستاده و مشغول خواندن متنی بودند که روی کاغذ بلندی نوشته شده و بر روی ديواری نصب شده بود. جلوتر رفتم و با تلاش فراوان بالاخره توانستم متن را بخوانم. عنوان متن چنين بود: «خواست های حداقلی سازمان چريک های فدائی خلق» و در ذيل آن فهرست بلندی آمده بود شامل آن «خواست های حداقلی» و، از جمله، خواست انحلال کامل ارتش، ملی شدن همهء کارخانجات، برقراری شوراهای کارگری، و... و همينطور که به راهم به جانب غربی بلوار ادامه می دادم، شنيدم که جوانی داشت از کسی که، با کت سبز رنگ چريکی اش، همچون صاحب متن، زير آن ايستاده بود می پرسيد که: «داداش بفرما که خواست های حداکثری شما چيه؟!» و جمعيت هم با خنده ای حرفش را تأييد می کرد.

***

در حوزه های «علوم سخت» (در برابر «علوم نرم»، همچون علوم اجتماعی) راحت تر می توان اين دو مفهوم را از هم تفکيک کرد و به تعريفی از «حداقل» رسيد.

مثلاً، باز به ياد دارم که در سال های تحصيل در دبيرستان، دبير درس شيمی برايمان می گفت که وقتی يک جسم را مرتباً به پاره های کوچک تری تقسيم می کنيم، عاقبت به نقطه ای می رسيم که يک تجزيهء ديگر باعث خواهد شد که جسم مورد آزمايش از بين رفته و جای خود را به اجزائی بدهد که ديگر همانی نيستند که آن جسم بود. او اين نقطه را «نقطهء حداقل» می خواند. درس اش در مورد تفاوت ملکول و اتم بود. می گفت، مثلاً، آب از ترکيب اتم های اکسيژن و هيدرژن بوجود می آيد اما اين ماده تا زمانی «آب» خوانده می شود که يک تجزيهء ديگر آن را به اتم های اکسيژن و هيدرژن تبديل نکند تا ديگر از آب نشانی باقی نماند. آن حداقلی که هنوز آب خوانده می شود و تجزيهء آن ماهيت آب را منتفی می کند «مولکول آب» نام دارد.

بعدها، وقتی چند ماهی را در آمريکا به خواندن درس اقتصاد مشغول شدم، ديدم که در اينجا هم از حداقل ديگری نام برده می شود. مثلاً، در زمينهء توليد کالاهای مصرفی توضيح داده می شد که يک کالا وقتی «غيرقابل تجزيه» می شود که به اندازهء حداقلی برسد و عبور از اين اندازه منجر به عدم توليد آن شود. بعبارت ديگر، اگرچه در مدل های اقتصادی اغلب چنين فرض می شود که «مصرف کالا» تا بينهايت توان تجزيه پذيری دارد، چنين فرضی در مورد روند «توليد کالا» مطرح شدنی نيست؛ چرا که توليد کالا «هزينه های ثابت» ی را الزامی می کند که عبارت اند از «حداقل مخارجی که يک توليد کننده بايد برای آغاز کار توليد تحمل کند»؛ و اگر بخواهد از اين «هزينه های ثابت» بکاهد توليد کالا ناممکن می شود.

***

اما در حوزهء سياست، و بخصوص مبارزات سياسی، چه برای بدست گرفتن زمام قدرت در يک جامعهء دموکراتيک و چه در راستای ايجاد اتحادی که منجر به پيدايش آلترناتيوی در برابر  حکومت استبدادی موجود شده و انحلال آن را تسريع کند، اگرچه شايد مهم ترين اقدام «تعيين خواست های حداقلی» باشد اما، اشخاص و گروه های سياسی اپوزيسيون رزمنده با حکومت استبدادای، در صورت نداشتن تعريف و تصور دقيقی از «حداقل» ها، هرگز نخواهند توانست به توافق برای همبستگی و ائتلاف و اتحاد برسند. بعبارت ديگر، در کار ايجاد همبستگی نيز يافتن آن «ملکول حداقلی» که بتواند پايداری همبستگی را تضمين کند مهمترين گرهگاه کار است. در عين حال، همانقدر که ارائهء تعريف علمی «ملکول آب» و «هزينه های ثابت توليد» آسان است، دستيابی به تعريفی از «ملکول حداقلی همبستگی» مشکل بنظر می رسد.

دليل وجود اين اشکال چيست؟ آيا اساساً سنجه ای وجود دارد که به ما بگويد، پس از زدن شاخ و برگ خواست ها و توقعات مان در مسير رسيدن به توافقی مابين نيروهای اپوزيسيون، کی و کجا و چگونه می توان از رسيدن به «حداقل واقعی» آگاه شد؟ و پذيرفت که اگر در مورد اين حداقل نيز توافقی صورت نگيرد، همچون مورد توليد کالاهای مصرفی که در آن «کاهش هزينه های ثابت» منجر به ناممکن  گشتن توليد می شود، همبستگی نيز ناممکن خواهد بود؟

***

خواست های اشخاص و گروه های سياسی برخاسته از ايدئولوژی، برنامه، و جهان بينی آنها بوده و، در نتيجه، با هم متفاوتند، حتی اگر برای رساندن مقصود خود از «زبانی مشترک» استفاده کنند. در نتيجه، اين امکان وجود دارد که خواست حداکثری يک گروه در نزد گروهی ديگر خواست حداقلی محسوب شود و گروه مزبور، بدون توجه به اين تفاوت ماهوی خواست حداقلی خود را گفتمان لازم برای آلترناتيو سازی بپندارد.

پس، لازم است که تک تک شعارهای مورد نظر گروه ها، که بعنوان محور حداقلی همبستگی و گفتمان اصلی جنبش معرفی می شوند، از اين نظر که آيا براستی، و در عمل، می توان آنها را «خواست حداقلی» دانست مورد مداقه قرار گيرند.

من در اين مقاله به دو سه «خواست» که از جانب گروه های اپوزيسيون بعنوان محور همبستگی و خواست مشترک و حداقلی همهء گروه ها مطرح می شوند می پردازم.

***

نخست فرض کنيم که خواست حداقلی همهء نيروهای در گير مبارزه با يک رژيم استبدادی برقراری «دموکراسی» باشد. اما از آنجا که هر يک دارای تعريف خاص خود از «دموکراسی» هستند، همين مورد ِ ظاهراً «مشترک»، بلافاصله، به لحاظ پيش شرط هائی که از جانب گروه های مخالف گذاشته می شود، از تبديل شدن به «ملکول حداقلی همبستگی» معاف می گردد. اينکه می بينيم از چپ ترين تا راست ترين نيروهای سياسی، همگی، از «دموکراسی» دم می زنند اما نمی توانند بر سر آن به توافق برسند، ناشی از وجود تعريف هائی است که در زبان سياسی ِ آنها در پس پشت لفظ «دموکراسی» پنهانند. مثلاً، يک کمونيست «دموکراسی واقعی» را در برقراری حکومت پرولتاريا  می بيند و يک نوانديش مذهبی از «دموکراسی دينی» دم می زند و يک ليبرال هم دموکراسی را تنها در صورت برقراری يک نظام مبتنی بر بازار آزاد و حکومت حداقلی ممکن می شمارد. از اين نکته می توانيم به اين نتيجه برسيم که مفاهيمی همچون «دموکراسی» به لحاظ گوناگونی تعاريفی که دارند نمی توانند حداقل خواست های مشترک نيروهای اپوزيسيون را نمايندگی کنند و اگر هم بر اين گوناگونی ِ تعاريف سرپوش موقتی گذاشته شود بزودی همبستگی استوار شده بر بنياد آن در هم فرو می ريزد و متلاشی می شود.

***

مفهوم «کثرت» و «گوناگونی» هم محبوبيت فراوانی دارد؛ مفهومی که اينهمه لغزنده و گريزپا نيست و يکدستی ماهيت آن بسا بيش از دموکراسی است. علت روشن است: «کثرت» نمی تواند مفهومی ايدئولوژيک داشته باشد چرا که خاصيت ايدئولوژی زدودن رنگارنگی و يا برتری دادن يک گروه بر گروه های ديگر است. بعبارت ديگر، اگر تعريف مختصر و کارکردی ما از ايدئولوژی عبارت باشد از «مجموعه ای از عقايد که بين پيروان خود و دگرانديشان تبعيض قائل می شود» آنگاه می توان ديد که شعار کثرت گرائی خود شعاری ايدئولوژی گريز از آب در می آيد.

اما آيا می توان پذيرفت که «کثرت گرائی» همان حلقهء گمشده و آن «ملکول حداقلی همبستگی» است؟

بنظر من، به لحاظ عملی و اجرائی، نمی توان برای «کثرت گرائی» چنين نقشی را قائل شد؛ چرا که، با کمک گرفتن از زبان علم شيمی، «ملکول کثرت گرائی» ملکول ثابتی نيست و نمی تواند در شرايط نامناسب پايدار بماند.

توضيح بدهم: می دانيم که در طبيعت عناصری هستند که تنها در تحت شرايطی خاص و غيرعادی يا مصنوعی هستی دارند و به محض آنکه آن شرايط کنار گذاشته شوند ملکول های اين عناصر دچار تجزيه شده و عناصر ديگری را جايگزين عنصر اصلی می کنند. شايد بهترين مثال را بتوان در مورد خصوصيات گاز مايعی يافت که پالايشگاه ها ناچارند برای حفظ آنها دست به اقدامات ويژه ای بزنند که مجموعاً «تثبيت ميعانات گازی» خوانده می شوند. گاز مايع، پس از جداسازي آن از گاز طبيعی، حاوي عناصر فراري از هيدروکربن هاي سبک همچون متان، اتان و... است که در شرايط محيطي مناسب مي توانند از شکل مايع به شکل گاز درآيند. بنابراين، لازم است شرايط مطلوب و مصنوعی خاصی، همچون قرار دادن دائم آن در تحت فشارهای بالا، جهت نگهداري، انتقال و فروش گاز مايع ايجاد شوند.

در زندگی اجتماعی و سياسی نيز «کثرت گرائی» پ چنين وضعيتی را داشته و به تنهائی دارای ثبات لازم برای برقراری و حفظ خود نيست و همواره پايداری آن را بايد با تمهيدات ديگری تضمين نمود. چرا که، مثلاً، شعار «کثرت گرائی» شرايط لازم برای جلوگيری از قدرت گرفتن نيروهای ضد تکثر را در خود ندارد و، در نتيجه، می تواند تنها «تا اطلاع ثانوی» شعار نيروهای ضد تکثر ايدئولوژيک و مذهبی باقی مانده و پس از بقدرت رسيدن هر يک از آنان منتفی شود.

***

از آنجا که کثرت گرائی معنائی جز شناختن حقوق فرهنگ ها و سنت ها و ارزش های گروه های انسانی زندگی کننده در ظل ساختارهای سياسی ندارد، اغلب «اعلاميهء حقوق بشر» را بعنوان يکی از شعارها و خواست های مهم اپوزيسيون حکومت های استبدادی مطرح نموده و غالباً از آن بعنوان «ملکول حداقلی همبستگی» ياد می کنند که می توان بر محور مطالبهء آن متحد شد.

اما اگر متن اين اعلاميه را به دقت تمام مطالعه کنيم در می يابيم که تضمين اجرائی مفاد آن آنچنان ضعيف است که کل اعلاميه، در صورت فعلی اش، تنها به يک «توصيه نامهء اخلاقی انسانمدار» تبديل می شود، آنگونه که، مثلاً در مورد کشور خودمان، می توان از امضاء کنندگان آن بود و، در عين حال، به آن نه تنها اعتنا نکرد که مفاد آن را با «ارزش های مکتبی» خود در تضاد ديد و عليه آن به اقدام پرداخت.

در واقع، اعلاميهء حقوق بشر دربارهء سياست و ساختار حکومت سخن نمی گويد حال آنکه اجرای مفاد آن تنها به وجود حکومتی با ساختاری مبتنی بر همان مفاد بستگی دارد. و اين ضعف بزرگ کار است که هنوز برای آن يک راه حل سياسی مشخص مورد بحث قرار نگرفته است.

***

          گروهی نيز معتقدند که بايد بر حول محور «سکولاريسم» اتحاد کرد. اما، اگر نيک بنگريم می بينيم که هيچگونهء رابطهء علی و مستقيمی بين سکولاريسم و دموکراسی وجود ندارد و، همانگونه که تاريخ سراسر قرن بيستم نشان داده است، حکومت هائی با ادعای سکولار بودن به قدرت رسيده اند که عاقبت کارشان به استبدادهائی غيرمتعارف کشيده است. حکومت هيتلر و استالين و صدام حسين همه ادعای سکولار بودن داشتند اما به استبداد انجاميدند. لذا جمع شدن بر حول محور سکولاريسم نمی تواند لزوماً راه را بر دموکراسی يا کثرت گرائی و غيره بگشايد. در نتيجه می توان گفت که «ملکول سکولاری» نيز اگرچه پايدار است اما هيچ يک از آرمان های دموکراتيک را تضمين نمی کند و اگرچه مذهب را از حکومت جدا می کند اما راه را بر حضور ايدئولوژی های توتاليتر در حکومت نمی بندد.

***

حال اجازه دهيد تا، براساس اين نمونه ها، از اين همه که گفتم چند نتيجهء عملی را هم بگيرم و مطرح کنم.

نخست اينکه برای رسيدن به «خواست حداقلی» بايد ضابطه ای علمی داشت و چه ضابطه ای علمی تر از آنچه که در علوم سخت بکار می رود؟: «حداقل»، به لحاظ هدف و کارکرد فعاليت سياسی ما، پديدای ترکيبی است که نمی توان آن را به اجزائش تجزيه کرد، چرا که در آن صورت اجزائی مستقل از هم وجود خواهند داشت و پديده ای که از ترکيب آنها به دست آمده از ميان بر خاسته خواهد بود.

ديگر اينکه پديدهء حداقلی بايد پايداری داشته باشد و برای وصول به آن تمهيدات غيرعادی خارجی، همچون ايجاد فشار و زور، لازم نباشد، چرا که، به محض برداشتن زور، پديدهء مورد نظر بلافاصله متلاشی می شود. بخصوص که در مورد حداقل های معطوف به دموکراسی اساساً برقراری نظام های دموکراتيک لز طريق فشار استبدادی امری از درون متضاد و ناممکن است.

و عاقبت اينکه بايد به ملغمه ای حداقلی دست يافت که، از طريق درهمآميزی «اخلاق انسانمدار» و «ساختار سياسی»، کارائی لازم برای ايجاد همبستگی را دارا باشد. بعبارت ديگر، لازم است که برای مفاد اعلاميهء حقوق بشر بازوئی اجرائی، و تضمينی عملی، فراهم ساخت.

حال اگر به آن ساختار سياسی بيانديشيم که از يکسو بر مبنای مفاد اعلاميهء حقوق بشر بوجود می آيد و، از سوی ديگر، نيروهای ضد تکثر نمی توانند بدان راه يابند، آشکار است که چاره ای جز اين نداريم که از انديشهء «جدا کردن ايدئولوژی های تبعيض آفرين از ساختار حکومت» مدد بگيريم و بر اساس اين درهمآميزی به ساختاری سياسی دست بيابيم که، از طريق ادغام اصول حقوق بشر و اصول سکولاريسم، متضمن حقوق آحاد ملت، تکثر عقيدتی و آئينی افراد و گروه ها، آزادی های سياسی و فرهنگی و عقيدتی همگان و، در نتيجه، مولد و پاسدار دموکراسی باشد.

حال اگر به ساختار حکومت های دموکراتيک کنونی (هر چند که هنوز هيچ حکومت دموکراتيکی به کمال مطلوب آدمی نرسيده است) توجه کنيم می بينيم که اين نوع دموکراسی از ملکول های عناصر دوگانه ای ساخته شده است که، همچون ملکول های آب، ثابت و پايدار و آفريننده اند و تجزيه شدن آنها به اتم هاشان در شرايط عادی ناممکن است. اگر آب از ترکيب اکسيژن و هيدرژن به دست می آيد، ملکول دموکراسی نيز از ترکيب سکولاريسم و حقوق بشر ممکن می شود. و همانگونه که تجزيهء «ملوکول حداقلی ِ» آب منجر به نابودی آن می شود، جدا سازی سکولاريسم و حقوق بشر از هم منجر به نابودی دموکراسی می گردد.

***

در واقع، نه کثرت گرائی، نه حقوق بشر و نه سکولاريسم می توانند به تنهائی شعار اصلی و «ملکول همبستگی ِ» نيروهای ضد استبداد (چه مذهبی و چه غير آن) را فراهم آورند اما با ترکيب سکولاريسم و حقوق بشر است که می توان به دموکراسی از يک سو، و کثرتگرائی پايدار، از سوی ديگر، رسيد و از آن سرچشمهء حيات شکوفان اجتماعی سير نوشيد و بهره مند شد.

بنظر من می رسد که اين ترکيب، اين ملکول واقعی همبستگی، تنها عنصری است که می تواند آفرينش ساختار اپوزيسيونی بهم پيوسته و آلترناتيوی لازم برای جايگزين شدن با حکومت اسلامی را ممکن سازد. و، صادقانه بگويم، به هر شعار گفتمانی ديگری (مثلاً، «انتخابات آزاد» يا پيروی از تحولات تدريجی جنبش سبز در ظل رهبری آقايان موسوی و کروبی) که می انديشم می بينم که هيچ کدام شان نمی توانند ما را به سر منزل رهائی از شر حکومت ايدئولوژيک فعلی رسانده و راه را برای رسيدن به دموکراسی (که چيزی جز برقراری يک حکومت واقعاً «ملی» نيست) هموار سازند.

و، بر اين اساس است که می خواهم اين را نيز بگويم و تمامش کنم که اگر کسی بتواند دموکراسی را، در سطح ملکولی اش، با عناصر ديگری بوجود آورد آنگاه، از نظر من، بايد توقع داشت که جايزهء نوبل شيمی ـ سياسی سال از آن او باشد!

==============================

ای ـ ميل شخصی اسماعيل نوری علا

esmail@nooriala.com

محل اظهار نظر در مورد اين مقاله:

Your e-mail address:

 

(در صورت تمايل به دريافت پاسخ لازم است!)

[FrontPage Save Results Component]

 

اگر خواستار دريافت مقالات هفتگی من از طريق ای ـ ميل هستيد، لطفاً اين خواست را نيز اعلام کنيد

 

لطفاً از افزودن تصوير در اين ای  ميل خودداری کنيد چرا که انتقال آن بدين وسيله ممکن نيست.

Your message:             : پيام شما

 

پيوند به صفحهء اصلی

پيوند به آرشيو جمعه گردی ها

 

                    ©2004 - Puyeshgaraan | E-mail  |  Fax: 509-352-9630 | Denver, Colorado, USA