به جمعه گردی های اسماعيل نوری علا خوش آمديد

آرشيو کلي آثار   |  مقالات   |   اسلام و تشيع   |  ادبيات، تاريخ، فرهنگ  |  جمعه گردي ها  |  شعرها  |  فايل هاي تصوير و صدا   |  کتابخانهء اينترنتي

مصاحبه ها | فعاليت ها  |  شرح حال  | آلبوم هاي عکس  |  نامه هاي سرگشاده   |  صفحات در قلمرو فرهنگ دربارهء خط پرسيک  |  تماس 

پيوند به درس هاي دانشگاه دنور  |  پيوند به پويشگران  |  پيوند به خانهء شکوه ميرزادگي  | پيوند به کميتهء نجات پاسارگاد  | پيوند به بخش انگليسي

کتاب تئوری شعر | کتاب صور و اسباب | کتاب جامعه شناسی تشيع | کتاب موريانه ها و چشمه | کتاب سه پله تا شکوه | کتاب کليد آذرخش | جستجو

جمعه 2 ارديبهشت 1390 ــ  22 آوريل 2011 

جهانی شدن، مخلوق اجتناب ناپذير نوآوری

از نظر من، هر تغيير مهم فن آورانه نه تنها موجب پيدايش دگرگونی هائی در حوزهء زندگی روزمره می شود بلکه رفته رفته تأثير خود را بر حوزه هائی که ممکن است بطور بلافاصله با آن نوآوری مرتبط نباشند نيز می گذارد و، در نتيجه، در يک روند تدريجی، کل زندگی آدمی را دگرگون می سازد و ما و زندگی مان ديگر نه آنی خواهد بود که پيش از شکل بستن آن نوآوری فن آورانه بوده و نه ما می توانيم به آن صورت پيشين برگرديم.

امروز هم ما در بطن نوآوری های فن مدارانهء جديدی قرار داريم که، لامحاله، هم ما و هم جهان ما را بصورتی بنيادين تغيير خواهند داد و تعاريف و برداشت های ما از مفاهيمی چون حاکميت، قانونيت، استقلال، آزادی و بسياری ديگر را دگرگون خواهند ساخت. براستی که، در همين دو دههء اخير، ظهور اينترنت، ساخته شدن وسائل نقليهء سريع، ماهواره ها، و ماشين های قدرتمند جنگی جهان ما را به همان «دهکده»ی کوچک جهانی که «مارشال مک لوهان» می گفت تبديل کرده و شرايطی را بر آن تحميل نموده که ديگر نمی توان از دست شان بجائی گريخت.

و اين همان روند جهانی شدنی است که، بنظر من، از هزاران سال پيش، با همان کشف آتش و اختراع چرخ و رام کردن اسب و ساختن پارو و بادبان آغاز شده و اکنون به اوج خود رسيده است.

از يک نمونهء اوليه آغاز کنم. جوامع ابتدائی بشری هر يک جغرافيای کوچکی داشته اند که طول و عرض اش را شرايط اقليمی و توان حرکت آدميان تعيين می کرده اند. حال فکر کنيم که در يکی از اين جوامع «چرخ» اختراع می شود و وقتی دو يا چند چرخ بهم بسته شدند وسيلهء نقليه ای ابتدائی بوجود می آيد. حال چشم بر هم بگذاريم و وضع آن قبيله را در ارتباط با اين اختراع فن آورانه مجسم کنيم. حداقل اينکه توان حرکت افرادی که می توانند بر آن ارابهء اوليه بنشينند و حرکت کنند (منتزع از اينکه آن وسيلهء نقليه را آدميانی برگزيده و قوی می کشند يا، بقول شاعر، گاو نر) چندين برابر می شود و همين امر موجب فراخ شدن جغرافيای قبيله می گردد. آنگاه، فراخ شدن جغرافيا به معنای آن خواهد بود که افراد متحرک قبيله به جغرافيا (ها) ی قبايل ديگر نزديک و يا حتی به آن ها وارد شوند. همين واقعيت گريزناپذير می تواند، از يکسو، هوس دست اندازی به مايملک قبايل ديگر را در افراد قبيلهء صاحب چرخ برافروزد و، از سوی ديگر، موجب شود که قبايل ديگر نيز در برابر اين ميهمانان ناخوانده واکنشی تدافعی نشان دهند. می تواند جنگ درگيرد و عدهء زيادی کشته شوند، خود اين جنگ برآمده از آن نوآوری می تواند موجب تقسيم کار جديد در قبايل شود. مردان قوی از کار روزانه معاف و خورد و خوراک شان تأمين شود تا اسلحه به دست گيرند و در راه تجاوز به قبايل ديگر و يا در راه تدافع در مقابل تجاوز بجنگ بپردازند. در پايان هم جنگ با هر نتيجه ای که به پايان رسد قبيله نه آن خواهد شد که بود. مثلاً، و به احتمال زياد جنگجويانی که مزهء کار نکردن و در مقابل جنگيدن تأمين شدن زندگی شان را چشيده اند، در زمان صلح نيز ديگر تن بکار نخواهند داد واسلحه شان را به روی خودی ها خواهند گرفت. پس مراکز قدرت جديدی بوجود می آيند و تمهيداتی برای موروثی شدن قدرت در نظر گرفته می شود. اينها که گفتم از نخستين درس های تفهيم اصول جامعه شناسی است.

مهاجرت های سريع آريائی ها به چهار گوشه جهان مسکون را همين فن آوری ها تسهيل کردند. همين تسهيلات راه را بر پيدايش امپراتوری ها گشودند و پديده هائی همچون برده داری و استثمار را در مقياس های گسترده موجب شدند. استعمار نيز قدم بعدی در کوچک شدن جهان مسکون بود. کشف قارهء آمريکا، دور زدن دماغهء اميد در افريقا، چپاول ثروت مردم آسيا و افريقا همه بخاطر همين نوآوری ها ممکن شد.

اختراع ماشين چاپ به گسترش عصر روشنگری کمک کرده است و اختراع ماشين بخار عصر استعمار و  انقلاب صنعتی را با خود آورده. در اين روند در مناسبت اجتماعی نيز تغييراتی ژرف رخ داده و نگاه به ساختار و منشاء قدرت عوض شده است.  و عاقبت جهان پا به دوران مدرن نهاده؛ دورانی که عصر حاکميت ملت ها، عصر دموکراسی، عصر و آزادی هائی است که منجر به تدوين حقوق بشر شده اند. و اکنون ما با پردهء تازه ای از همان روند جهانی شدن روبروئيم که به تأسی از آن فاصله ها در مکان و زمان از هميشه کمتر شده اند.

حال بايد از خود پرسيد که اگر اختراع چرخ می توانسته چنان اثرات شگرفی در ساختار جامعه و آگاهی و انديشهء انسان داشته باشد اختراعات همين بيست سالهء اخير چگونه اثری بر ما و جهان ما خواهند گذاشت؟

من از خود می پرسم که آيا من کنونی شباهتی با آدمی دارم که به هنگام تولد من در کشور من می زيست؟ من در اواخر جنگ جهانی دوم به دنيا آمده ام و در اين 68 ساله چنان زندگی کرده ام که گوئی مرا با سفينه ای به کرهء ديگری پرتاب کرده باشند. آن شب را به ياد می آورم که پدرم راديوی «آندريا»ی کوچکی را بخانه آورد و ما پيام شاه را، که از بيمارستان و پس ار سوء قصد به او پخش می شد، شنيديم. راديوی کوچک جهان را به خانهء آورده بود و ما ديگر همانی نبوديم که ديروز بوديم. سی و دو سال پيش را نيز به ياد دارم، که نوار سخنان خمينی در ايران تکثير می شد و راه انقلابی به ارتجاع کشيده را هموار می ساخت. آن صبح روز دوازدهم بهمن را نيز به ياد دارم که خواب آلوده در لندن راديوی موج کوتاهم را به گوش چسبانده بودم تا جريان بازگشت خمينی به ايران را بشنوم. صدا را به سختی می شد شنيد. راديو را بايد در جای خاصی قرار می دادی که بتواند موج آمده از آن سوی کوه ها را دريافت کند. دو سال بعد، عصری در گورستان پرلاشز، کنار قبر هدايت، با چند آشنا نشسته بوديم و رفيقی يک راديوی موج کوتاه را با خود آورده بود که می شد با آن امواج آمده از ايران را گرفت. خمينی داشت خطاب به نمايندهء پاپ، که آمده بود شفاعت گروگان های امريکائی را کند، سخنانی می گفت. حوادثی بزرگ دور از ما جريان داشت اما وسائل ارتباطی ما را از آنچه می گذشت با خبر نگاه می داشتند. و آن روز فکر می کردم که هدايت بايد در گور گريخته از وطن اش از شنيدن صدای يک آيت الله از پاريس برگشته از اين دنده به آن دنده شود و بر خود بلرزد.

ما ديگر حتی آدم های سی سال پيش نيز نيستيم. جلوی کامپيوتر می نشينيم و با فشار دادن تکمه ای به همه جای جهان سرک می کشيم. حتی می توانيم مدعی شويم که اگر همت کنيم قادريم از همين راه دور در سرنوشت کشورمان اثرگذار باشيم. و می دانيم در جهانی زندگی می کنيم که نه تنها پردهء آهنينی که بخش عمده ای از جهان را از بقيه جدا می ساخت فرو ريخته و امپراتوری بزرگ آن پشت فروپاشيده و تجزيه شده است، بلکه در تلويزيون ديده ايم که هواپيماهای امريکا چگونه عراق و افغانستان را بمباران می کنند و سربازان اش صدام حسين را از سوراخ اش بيرون می کشند و به طناب دار می سپارند.

هميشه خيال می کنم که جهان ظرف بزرگی است که قاشق عظيم تکنولوژی همواره مشغول هم زدن محتويات آن است. فاصله ها را بر می دارد، مالکيت ها را نابود می سازد، بازارهای يک کشور را پر از کالاهای ساخت کشوری بسيار دور از آن می کند. نفت کشوری را از زمين می مکد و در تانکرهای بزرگ می ريزد و به سرزمين های دور می برد. در ليبی شورش می شود و من در دنور مجبورم بنزين ماشينم را گران تر بخرم.

و در اين ميانه، در اين روزها که بيشتر وقتم در حشر و نشر با اهل سياست می گذرد می بينم که بسياری شان هنوز متوجه مقتضيات روند «جهانی شدگی ِ» زندگی و اقتصاد و انديشه و جامعه نيستند. می بينم که، مثلاً، وقتی در جهانی که آدميان را به سرعت در خود می چرخاند و به مفهوم «هويت» نيز معنائی تازه می بخشد و خرده هويت ها را به سرعت در پديده های بزرگ تر از خود جذب و حل و نابود می کند،  ما هنوز از مبارزان بخش های مختلف کشورمان می شنويم که بجای «حق طلبی» از «هويت طلبی» سخن می گويند، به «انزوای ملی» خويش می انديشند، و به اينکه زمين را برحسب خون و زبان و مذهب تکه تکه کنند. از برخی ديگر از نخبگان می شنوم که هنوز به «استقلال ناشی از انزوا»ی کشور باور دارند و می خواهند مفهوم های دورهء زنده ياد مصدق را زنده کنند. می خواهند در چاه نفت را ببندند و توی دهان شير پير بريتانيا و برادرخوانده هايش بزنند؛ شرط اتحاد را همين «استقلال طلبی» عجيب می گذارند؛ می گويند در خارج کشور به فکر ايجاد سازمان سياسی گسترده ای که بتواند ايرانيان سکولار را نمايندگی کند نبايد بود چرا که ممکن است اين نهاد مجبور شود با مقامات کشورهای ديگر «مذاکره» کند. هنوز اينگونه نجس و پاک کردن های عتيقه در ذهن ما جائی خوش دارند.

اما، در واقع اگرچه چنين بنظر می رسد که تغييرات دهکدهء جهانی ذهنيت برخی از آدم ها را دگرگون نساخته است اما اثر منفی اش را می توان براحتی در خيلی ها ديد. اين موش خرمائی های کوچک دم بلند را ديده ايد که وقتی احساس خطر می کنند خشک شان می زند و توان گريختن از آنان سلب می شود؟ برخی از ما دچار همين خشک شدن ناشی از ترسيم. نه خود کاری می کنيم و نه می گذاريم ديگران دست به کاری بزنند. تنها امر بی خطر برايمان آن است که کاری صورت نگيرد. اينگونه آدميان طالب مدرسه و کلاسی هستند که مشق اش نانوشته بماند و «وضع ايستای موجود» را حفظ کند. کار اينها جلوگيری از آشفتن وضعيت جاری است و نتيجه اش هم غير فعال ساختن افراد و کشتن انرژی هائی است که می توانند رها و سازنده شوند.

آنها دائماً آدميانی را که سودای برآشفتن وضع ناهنجار موجود در سرشان می چرخد به قدرت طلبی و لطمه زنی به «جنبش سبز ملت ايران» متهم می سازند و هرگز نيز قادر نيستند راه حلی عملی را پيش پای ما بگذارند. کاری می کنند که گورستان بر جهان زندگان چيره و حاکم شود. در اين وضعيت شب ها که هوا ملايم تر و مطبوع است می شود از قبرهای خود بيرون آمد و همراه صرف چای و شيرينی به مباحثه های پوچ و دور از زندگی نشست.

اما روند جهانی شدن همان کاری را می کند که سونامی ماه پيش با ژاپن کرد. سازندگان نيروگاه های اتمی بيشترين تمهيدات را برای حفظ وضع عادی در نيرو گاه فوکوشيما بکار برده بودند. اما سونامی که آمد همه چيز تخته پاره ای شد که حتی نمی شد برای نجات جان خويش به آن آويخت. سونامی دستگاه های خنک کننده را خاموش کرد، ميله های سوخت را واداشت تا در گرمای متراکم ذوب شوند، سرپوش های بتونی را ترکاند و گازهای سمی را وارد محيط زيست کرد.

در برابر روند جهانی سازی هم هر آن تمهيدی که برای حفظ وضع موجود (بخصوص در ساحت تعاريفی که کارمايهء انديشه اند) پرورانده باشی بر باد فنا می رود. بزودی آن «قاشق بزرگ» جمعيت های ساکن در فلات ايران را چنان در هم خواهد ريخت که بلوچ از کردستان و عرب از ترکمن صحرا سر در آورد. اين بار چادر را نه پاسبان رضا شاهی که دست بلند روند جهانی سازی به ملايمت از سر زنان برخواهد داشت، حکومت را از اشرافيت (از آن هر طبقه ای که باشد) خواهد گرفت و به «جمهور مردم» خواهد بخشيد، و بر تن انديشهء جوانان مان همان لباسی را خواهد پوشاند که جوانان ديگر دنيا می پوشند.

من با خوب و بد روند جهانی شدن کاری ندارم و تنها به جبری برخاسته از قوانين طبيعی اشاره می کنم که همهء تظاهرات و اعتراضات مخالفان تأثير در حرکت آنها ندارند. و البته چون آدمی به غايت خوشبين و اميدوارم، فکر می کنم که جنبه های بد جهانی شدن هم خود عاقبت به زادن جنبه های نيک تن خواهند داد. مگر مارکس پيدايش بورژوازی و سرمايه داری را (که نکوهيدهء مارکسيست ها است) به انقلابی تعبير نمی کرد که جهان نوين از شکم آن زاده شده است؟

و، در اين ميانه، چقدر کودکانه است نقشه های سر دم داران حکومت اسلامی که تصور می کنند می توانند از ابزارهای ارتباطی کلانی که دست ساختهء تکنولوژی جهانی و مددکار روند جهانی سازی هستند به نفع خود استفاده کند، «يا علی» گفتن رهبر معظم را به هنگام تولد با راديو و تلويزيون و ماهواره و يوتيوب بخورد عوام دهد و بر رابطهء او با امام زمان تأکيد کند و برنامه ای بسازد و پخش کند که مژده می دهد ظهور آن امام نزديک است و سيد خراسانی و احمدی نژاد هم ياران وردست اويند. اما آنان نمی فهمند که وسائل ارتباطی جهانی در سير تحولات تاريخی مادر و مؤيد روند جهانی سازی اند و به تدريج منطق ساختاری خود را در مخاطب خويش نيز می پرورانند؛ منطقی که روز برور بيشتر از جادو زدگی جهان و خرافات مربوط به آن تهی می شود و (چه خوب و چه بد) به سوی خردپذير کردن امور عالم گام بر می دارد.

روند جهانی سازی تابع قوانين عام طبيعت است؛ قوانينی که خود از خرد مستتر در هستی بر می خيزند و فقط در پرتو همان خرد معنا می يابند. شطح و طامات و خرافهء جن گيران در آفتاب اين روند ذوب می شوند و تنها آنچه هائی پايدار و فرازنده باقی می مانند که خرد بتواند پذيرای آنها باشد.

و در اين روند جهانی «خردپذير شدن» است که آدمی بايد در تعريف ها و روش ها و مبانی انديشه های خود تجديد نظر کند. فردای ايران، در سايهء اين خرد منتشر، به دست تجزيه طلبان قومی و زبانی و مذهبی ساخته نمی شود و، همانگونه که تمرکز حاکميت در مرکز يک کشور بی منطق و خردناپذيز و حتی ناممکن می نمايد، خط کشی های قومی و زبانی نيز ديروزی و منسوخ می شوند.

آيندهء ايران نه در تکه تکه شدن که در شراکت اش در پيمان های منطقه ای و عهده دار شدن نقشی سازنده و يگانه ساز در ميان همسايگان است.

آيندهء ايران نمی تواند از آن رهبرانی باشد که يک قشر اشرافی نوين را بوجود آورده و می کوشند منافع حاصل از اعمال ظلم و تبعيض و چپاول اين قشر را طولانی کنند.

روند جهانی سازی، در تازش بی محابای خود، مرزها را بر داشته و يا منطقی می کند و در بازخورد خويش واحد ها و نهادهائی سرزمينی و حکومتی می آفريند که بر اساس نيازهای انسانی و امکانات منطقه ای ِ واقعی بنياد گرفته باشند.

باری، هميشه آدميانی بوده اند که در برابر تازش تحولات تاريخ يا مقاومت کرده اند و يا آچمز شده اند اما، در اين نوع واکنش ها، بازندهء قطعی نيز هم آنان بوده اند. فردا هميشه از آن کسانی بوده است که «مضمون های نوين زمانه» را ـ که زادهء روند تاريخی و دائمی جهانی شدن است ـ دريافته، مبانی انديشهء خود را با آن «مضمون ها» هماهنگ ساخته و، بجای غرقه گشتن در موج و خفه شدن در اعماق آن، سوار بر انرژی موج به دور دست ها رفته اند تا به دميدن روز نو و عصر نو سلام بگويند.

و اگر هيچ نوآوری ويژه ای نيست که به تدريج ما و جهان مان را کلاً تغيير ندهد، آيا پرسش اصلی ما از خودمان نبايد اين باشد که ما تا چه حد با ملزومات نوآوری های کنونی و تصوير آينده ای که آنها در زهدان تاريخی خويش می پرورند آشنا هستيم؟

==============================

ای ـ ميل شخصی اسماعيل نوری علا

esmail@nooriala.com

محل اظهار نظر در مورد اين مقاله:

Your e-mail address:

 

(در صورت تمايل به دريافت پاسخ لازم است!)

[FrontPage Save Results Component]

 

اگر خواستار دريافت مقالات هفتگی من از طريق ای ـ ميل هستيد، لطفاً اين خواست را نيز اعلام کنيد

 

لطفاً از افزودن تصوير در اين ای  ميل خودداری کنيد چرا که انتقال آن بدين وسيله ممکن نيست.

Your message:             : پيام شما

 

پيوند به صفحهء اصلی

پيوند به آرشيو جمعه گردی ها

 

                    ©2004 - Puyeshgaraan | E-mail  |  Fax: 509-352-9630 | Denver, Colorado, USA