بازگشت به صفحهء اصلی     

   جمعه 13 بهمن ماه 1391 ـ 1 ماه فوريه 2013

برای شنيدن و دانلود فايل صوتی با صدای سعيد بهبهبانی

 

نتايج �ناموسی کردن� امور

پيشگفتار

مفاهيم، و نيز واژه هائی که به آن مفاهيم مربوط اند، دارای دوگونه هويت اند: يکی واقعی و ديگری مجازی. مثل عبارت �جارو کردن به زير فرش� که هم دارای معنائی واقعی است و براستی کسانی هستند که خاک و خل اطاق را با جارو به زير فرش می فرستند تا از نظرها بدور باشند، و هم دارای معنائی مجازی است، به مفهوم کلی ِ �پنهان کردن� و �از انظار دور نگاه داشتن�.

من اين هفته می خواهم به معناهای واقعی و مجازی يکی از اينگونه اصطلاحات مجازی بپردازم تا نشان دهم که چگونه معناهای مجازی بصورتی قوی تر از معناهای واقعی، نوع رفتار و کردار و گفتار ما را تعيين می کنند. اين اصطلاح �ناموسی کردن امور� خوانده می شود و آشکار است که برای پرداختن به آن ناگزيرم ابتدا به خود ِ واژه / مفهوم �ناموس� بپردازم و نشان دهم که از کجا براه افتاده و چگونه به معنای عاميانهء امروز خود رسيده است و آنگاه کاربردهای اصطلاح مزبور و مشابهات اش با اصطلاحات ديگر را شرح دهم.

 

آشنائی با مفهوم �ناموس�

واژهء �ناموس� گويا از �Nomos� يونانی می آيد که نام خدای �قانون� بود و فرزند �زئوس�، خدای خدايان در مجموعهء گيتی شناخت يونانيان. �نوموس� تجسم قانون و قاعده محسوب می شد و تخطی از او گناه کبيره بود. اين واژه را مترجمينی که متون يونانی را به عربی برمی گرداندند به �ناموس� تبديل کردند و، با استفاده از روش �اسلامی کردن!�، معنای �شريعت و حکم الهی� را بدان بخشيدند چنانکه در متون کهن می توانيم اين معنا را به آشکار ببينيم. مثلاً در سلجوقنامهء ظهيری می خوانيم که �[سلطان] سنجر ناموس ملک و جهانيان نيکو دانستی� و يا در ترجمه های اوليهء انجيل، از قول عيسای مسيح می خوانيم که: �مپنداريد که آمده ام تا ناموس و تورات را باطل کنم�.

در عين حال، همين تبديل قانون طبيعی به شريعت و احکام الاهی موجب شده است تا �ناموس� با مفهوم �قداست�، که خود بمعنای پاکی و خطاناپذيری است، نيز ارتباط پيدا کند و صفات �ناموسی� و �مقدس� با هم يکی انگاشته شوند.

همچنين، احترام و منزلتی که �رعايت احکام� برای افراد در جامعه بوجود می آورد موجب شده است تا واژهء ناموس به معنای آبرو و احترام نيز بکار رود، چنانکه، مثلاً، حافظ می گويد: �ناموس عشق و رونق عشاق می‌برند / عیب جوان و سرزنش پیر می‌کنند�.

و قدم بعدی هم وقتی برداشته شده که به مجموعهء �سنن� و �باورها�ی مقدس جامعهء مردسالار اسلامی هم با همين واژهء �ناموس� اشاره کرده اند و، از آنجا که در اين مجموعه، زنان ملک و مزرعهء مردان محسوب می شوند (قرآن، سورة بقره، آيهء 223) و آبرو و حيثيت مردان به عفت و عصمت و پاکدامنی آنان وابسته است، �ناموس� دقيقاً به همين مفهوم از �پاک دامنی زنان� هم اشاره دارد.

و عاقبت، در جلد چهارم فرهنگ جديد معين، می خوانيم که يکی از معانی �ناموس� عبارت است از �زنان وابسته به يک مرد در يک خانواده!�. (ص 4630) چنانکه مثلاً، در ظفرنامهء يزدی آمده است که �عرض و ناموس تو به سلامت بماند�.

می خواهم بگويم که در فرهنگ مردسالارانه و اسلامی شدهء ما، �زن� نه تنها ملک و مزرعهء مرد که �ناموس ِ� او نيز هست و عفت و عصمت و پاکدامنی او باعث آبرو و احترام و حيثيت مرد می شود. و در اين جامعه اگر کسی به مال و ملک و ناموس مرد �چپ نگاه کند� حتماً بايد واکنشی شديد از جانب او روبرو شود، چرا که مرد �غيرت� دارد و بايد مواظب باشد تا خواهر و مادر و همسر و دخترش از حوزهء حيثيت او بيرون نزنند و آبروی او را نريزند. در محله های متعصب تر زنان دورتر فاميل و دوستان و همسايگان هم جزو �ناموس� مردان هستند. شايد فيلم �قيصر� را بتوان، در زمينهء اهميت و نقش ناموس، بعنوان نمونه ای روشن ارائه داد: برادران �آب منگل� به خواهر دو برادر، به نام های فرمان و قيصر، تجاوز می کنند، اين خواهر ِ �آبرو و حيثيت باخته� دست به خودکشی می زند و برادران اش، برای رفع اين بی آبروئی (که البته با موضوع �انتقام گيری� در می آميزد) دست به چاقو می برند، فرمان کشته می شود و قيصر برادران آب منگل را يکی يکی می يابد و می کشد و در صحنهء آخر فيلم، نشسته در کوپهء قطاری شکسته، آمدن پليس ها را تماشا می کند و لبخندی از رضايت می زند؛ رضايتی که حاکی از صاف شدن حساب هايش در يک قضيهء �ناموسی� است.

در همين راستا است که فرهنگ معين صفت �ناموسی� را �حيثيتی و شرفی� معنا می کند و عبارت هائی همچون �ناموس پرست� را �غيرتمند� می خواند، به معنی �آنکه به عرض و ناموس خود بسيار علاقمند است�.

بدينسان، در فرهنگ سنتی ـ مذهبی ِ مردسالار، ناموس امری است مقدس، حيثيتی و آبروساز که لازم است در صورت خدشه دار شدن اش تا حد خودکشی و قتل متجاوزان پيش رفت.

 

افعال سر زده از ناموس

با واژهء �ناموس� می توان دو نوع فعل مرکب ساخت، نوع اول �فعل لازم� نام دارد، که وضعيت يک پديده را گزارش می کند و خود کفا است، بدين معنا که �مفعول� لازم ندارد! �ناموسی بودن يک امر� نشان از خدشه ناپذير بودن آن دارد و، در نتيجه، واکنش نشان دادن در مقابل �چپ نگاه کردن ِ� ديگران به �امر ناموسی ِ� شخص، واجبی ترديد ناپذير است. مرد از ديدن اين چپ نگاه کردن غيرتی می شود و پدر متجاوز را در می آورد.

اما از اين اسم �فعل متعدی� هم می شود ساخت، به صورت �ناموسی کردن�؛ که خود دارای دو معنای قديم و جديد است. معنای نخست و قديمی ِ اين اصطلاح را ـ که بمرور زمان فراموش شده ـ رمی توان در متون کهن و نيز فرهنگ های واژگان يافت. مثلاً، در مثنوی می خوانيم که: �های، ای فرعون، ناموسی مکن / تو شغالی، هيچ طاووسی مکن!� که با توجه به قافيهء طاووس و اسم ِ فعل ِ �طاووسی کردن� می توان دريافت که منظور مولوی از �ناموسی کردن� چيزی است در حدود �مباهات کردن� و �منم زدن�.

معنای امروزی �ناموسی کردن� را اما در متون کهن و فرهنگنامه ها نمی توان يافت و آن را بايد در رابطه اش با سه معنای آخر مفهوم �ناموس� ـ که عبارت بودند از آبرو و احترام، عفت و عصمت و پاکدامنی، و زنان وابسته به يک مرد در يک خانواده ـ جستجو کرده و تجلی آن را در رفتارهای روزانهء �غيرتی� های جامعه يافت.

يعنی، با آفرينش ترکيب �ناموسی کردن� است که ما از معنای رايج و عاميانه و واقعی ِ �ناموس� دور می شويم و به حوزه ای می رسيم که در آن می توان دربارهء خيلی از امور ديگر هم �ناموسی� رفتار کرد، بی آنکه امر مورد نظر ديگر به مفهوم مردسالارانهء �زنان حرم� ربطی داشته باشد. بعبارت ديگر، در ساختن و بکار بردن ترکيب �ناموسی کردن� با مفهومی تازه سر و کار پيدا می کنيم که، بر اثر آن، کردار و رفتار آدميان به واکنش هائی شبيه می شوند که در پساپشت همهء واکنش های ناموسی قابل مشاهده اند.

 

ماهيت اصلی �ناموسی کردن�

شباهت اصلی بين اموری که ناموسی نيستند و ناموسی می شوند به �بی چون و چرا بودن ِ امر ناموسی� بر می گردد. می دانيم که با شخص �ناموس پرست� نمی توان يکی به دو کرد و علت اين همه �غيرت ِ آتشفشان واره� را پرسيد. آدمی که به ناموس اش چپ نگاه شده قرار نيست که برای شما سخنرانی کند و توضيح دهد که چرا اينقدر عصبانی و خشمگين است. او غيرتی شده است و به همين دليل، بجای کلام استدلالی، با زبان چاقو و کتک و فحش و اتهام حرف می زند.

و در اين حرکت از معنای واقعی به سوی معنای مجازی است که شما می توانيد هر امری را �ناموسی کنيد�؛ به اين معنی که �قلمروئی ممنوعه� بسازيد که در مورد آن کسی نمی تواند با شما چون و چرا کند و هرگونه گفتگو و پرسش و پاسخ، تنها پس از برسميت شناختن وجود اين منطقهء ممنوعه آغاز می شود و در طول اين گفتگو نيز نمی توان زيرآبی زد و يکباره دليل ممنوعه بودن اين قلمرو را مورد پرسش قرار داد. شما حق نداريد وارد اين منطقه شويد و اگر شديد، و يا ممنوعيت آن را به پرسش کشيديد، با شما همان می کنند که با مرد چپ نگاه کن به ناموس مردان غيرتی بايد کرد.

بدينسان، �ناموسی کردن امور� يعنی بستن در گفتگو و ممنوع کردن پرسش و پاسخ؛ يعنی تعصب و خشک مغزی و راه ندادن به شک و کنجکاوی. و ما تا در اين بست مانده باشيم نمی توانيم اميدی به پذيرش ديگری و ديگران، استقبال از غير، و تصديق رنگارنگی زبانی، قومی، مذهبی، فرهنگی، سياسی و احتماعی داشته باشيم. از اين منظر که بنگريم ناموس پرستان حرفه ای، در واقع، يکه خواهانی هستند که درست در برابر سکولار دموکراسی می ايستند و از گشايش درهای مفاهمه جلوگيری می کنند. نيز اگر دقت کنيم در می يابيم که کمتر کسی از ما از اينگونه �امور ناموسی شده� و �مناطق ممنوعه� در ذهنيت خود ندارد.

مثلاً، برای سلطنت طلبان ِ دوآتشه مفهوم �شاه� معنائی ناموسی دارد؛ چه کورش بزرگ باشد، چه نادر شاه، چه شاهان پهلوی و چه �رضا پهلوی� ـ که از نظر آنان جديدترين �اعليحضرت همايونی� و �شهريار� ايران است و نمی توان جز اينها با الفاظ ديگری او را مورد خطاب قرار داد. برای اينگونه سلطنت طلبان �رضا پهلوی� حکم امری ناموسی را يافته است.

اغلب مصدقی های متعصب هم �مصدق� را ناموسی کرده اند. من کمتر ديده ام که يک �مصدقی� انتقادی را در مورد مصدق بشنود و ناموسی نشود، خونش به جوش نيايد، و اگر دست به چاقو نبرد حتماً دست به قلم می شود تا دمار از روزگار اين �چپ نگاه کن� در آورد.

يا بسيار ديده ام که برای يک کمونيست دوآتشه مفهوم �کارگر� به امری ناموسی تبديل شده و، از نظر او، فقط پس از پذيرش حقانيت بلاترديد طبقهء کارگر است که ديگران می توانند با او وارد گفتگو شوند.

يا بگيريم مورد خواستاران �عدم تمرکز حکومت� را که معتقدند اين مفهوم با سيستم های �فدرال� حکومتی فرق دارد و هر کس از �فدراليسم� ياد کند به ناموس اين اشخاص اهانت و تجاوز کرده و مستوجب متهم شدن به تجزيه طلبی و ايران ستيزی است. از نظر اينگونه متعصبين دوآتشه، همهء احزاب و تشکلات منطقه ای و قومی �تجزيه طلب� هستند و می خواهند �تماميت ارضی ايران� را بهمريخته و مملکت را تکه پاره کنند. بدينسان، �تماميت ارضی� نيز برای اين گروه امری ناموسی است و نه منطقی و، لذا، آنها تنها پس از پذيرش ناموسی و قدسی بودن اين مفهوم از جانب تو  با تو به گفتگو می نشينند.

برخی از فدراليست های ما نيز از ترکيب �تماميت ارضی ايران� بدشان می آيد و نسبت به آن عکس العمل ناموسی نشان می دهند و، بر عکس، مفهوم �فدرال� برايشان جنبهء ناموسی دارد و در اعلاميه ها و نوشته های غلاظ و شداد شان تنها شرط گفتگو و ائتلاف و همکاری در مبارزه با حکومت اسلامی را پذيرش فدراليسم می دانند؛ چه رسد به آنها که پا را از اين حد نيز فراتر نهاده و �حق تعيين سرنوشت� را به امری ناموسی تبديل کرده اند، بی آنکه وارد بحثی در چند و چون و لوازم آن شوند.

باری، اين �ناموس پرستان� مرا به ياد برخی جهال می اندازند که مدعی اند از بعضی چيزها و واژه ها بدشان می آيد و کسی حق ندارد واژه های نامطلوب شان را در حضورشان بر زبان آورد. اگر درست يادم باشد، در کتاب �تفريحات شب� محمد مسعود بود که يکی از شخصيت ها از �گوجه فرنگی� بدش می آمد و اگر اين واژگان ترکيبی را در حضورش بر زبان می آوردند بشدت پرخاشگر می شد.

باری، تکرار کنم که از نظر من، در فضائی که �ناموسی کردن الفاظ و مفاهيم� جريان داشته باشد امکان برقراری هيچگونه گفتگوئی وجود ندارد و پرسش از چون و چرائی اين مناطق ممنوعه و ناموسی نيز عکس العملی بدتر از چاقوکشی بهمراه می آورد و، در واقع، هرکس که به اين �ناموسی شده� ها اشاره ای کند و پرسشی را به ميان آورد بايد خود را آماده کرده باشد تا بدترين فحش ها و اتهامات را بجان بخرد.

 

الفاظ ديگری برای �امر ناموسی�

            در سی و چهار سال گذشته، متجددين مذهبی کوشيده اند تا مفهوم �امر ناموسی� را با الفاظ ديگری برسانند و در کلام خود، بخصوص با عنايت به مفهوم معادل �منطقهء ممنوعه�، از �خط قرمزها�ئی سخن بگويند که نمی توان از آنها گذشت و وارد منطقهء ناموسی و قدسی ِ آنها شد. مثلاً، در دوران همين حکومت اسلامی است که کار ناموسی کردن امور با واکنش نشان دادن به �اهانت به خدا و معصومين� آغاز شد اما، رفته رفته، دامنهء اين منطقهء ممنوعه فراخ تر شد ـ آنگونه که اخيراً خواندم نويسنده ای را به جرم �اهانت به قوهء مقدس اجرائیه!� به زندان افکنده اند. يعنی، در حکومت اين اوباش متعصب، از آنجا که هر امر اسلامی امری مقدس و ناموسی است، اهانت به هرچه بتوان صفت �اسلامی� را به آن متصل کرد حکم �محاربه با خدا� را پيدا می کند؛ حتی اگر مورد اهانت شده مستراح بيت رهبری باشد!

          همين اسلاميست ها لفظ ديگری را نيز با همان معنای �امر ناموسی� بکار می برند و گاهی از �ارزش ها� سخن می گويند. نظام اسلامی واجد ارزش هائی است که مقدس و ناموسی اند و چون و چرا کردن در مورد آنها عاقبت و عقوبت دارد.

توجه کنيم که اين پديده ای تنها و خاص جامعهء ما نيست. فرنگی ها در اينگونه موارد از واژهء �تابو� استفاده می کنند. �تابوها� همان �ارزش ها�، �نواميس�، �مقدسات� و �ممنوعه� هائی هستند که نمی توان به آنها نزديک شد و آنها را مورد چون و چرا قرار داد.

اين واژه، که نخستين بار در مردم شناسی و سپس روان شناسی فرويدی بکار گرفته شد، اينگونه تعريف می شود: �تابو ممنوعيتی شديداً عملی است که بر اساس اين باور ساخته می شود که امری يا آنقدر مقدس و يا آنقدر نجس و نامقدس است که اشخاص نبايد به آن نزديک شوند و اگر چنين کنند بايد منتظر واکنش های طبيعی و ماوراء الطبيعی باشند�.

از همين لفظ نيز به ترکيب �تابو شکنی� می رسيم که خبر از شکستن ممنوعيت ها و قدم نهادن به حوزهء مقدسات و �محرمات� می دهد که چون واقع شد همهء متعصبين برای اجرای حکم مفسد فی الارض بودن آدمی که چنين کرده اعلام آمادگی می کنند.

و سخنم را با همين واژهء �محرمات� تمام کنم که مفهومی دو وجهی دارد که از حرم و حريم و حرام و تحريم ريشه می گيرند. هر کس چيزهائی، اشخاصی، و واژه هائی را در منطقه ای ممنوعه قرار می دهد و دور آنها ديوار و پرده می کشد و آنها را �ممنوعه� اعلام می کند. آن ديوار و پرده �حريم� نام دارند و در پس شان �حرم� قرار دارد که دارای �حرمت� است و �احترام� به اين حرمت امری واجب و تخطی ناپذير محسوب می شود. و هرکس �خودی� نبوده و اجازهء ورود به حرم را نداشته باشد �نامحرم� خوانده می شود. بقول حافظ:

چو پرده دار به شمشیر می‌زند همه را

کسی مقیم حریم ِ� �حرم نخواهد ماند

________________________

1. از عجايب روزگار آنکه واژهء �ناموس� معناهای منفی هم بخود گرفته است. مثلاً، نظامی گنجوی آن را به عنوان �مکر و حيله و تزوير� بکار می برد و می پرسد که: �چه در سر دارد از نيرنگ و ناموس؟� در اسرار التوحيد هم ناموس بمعنای �ريا و سالوس� بکار رفته است: �ای شيخ، تا کی از اين نفاق و ناموس؟� اينکه جنين تحول معکوسی چگونه صورت گرفته امری ست که من از آن کلاً بی خبرم.

 

==============================

ای ـ ميل شخصی اسماعيل نوری علا

esmail@nooriala.com

بازگشت به صفحهء اصلی

آرشيو کلي آثار   |  مقالات   |   اسلام و تشيع   |  ادبيات، تاريخ، فرهنگ  |  جمعه گردي ها  |  شعرها  |  فايل هاي تصوير و صدا   |  کتابخانهء اينترنتي

مصاحبه ها | فعاليت ها  |  شرح حال  | آلبوم هاي عکس  |  نامه هاي سرگشاده   |  صفحات در قلمرو فرهنگ دربارهء خط پرسيک  |  تماس 

پيوند به درس هاي دانشگاه دنور  |  پيوند به پويشگران  |  پيوند به خانهء شکوه ميرزادگي  | پيوند به کميتهء نجات پاسارگاد  | پيوند به بخش انگليسي

کتاب تئوری شعر | کتاب صور و اسباب | کتاب جامعه شناسی تشيع | کتاب موريانه ها و چشمه | کتاب سه پله تا شکوه | کتاب کليد آذرخش | جستجو

                    �2004 - Puyeshgaraan | E-mail  |  Fax: 509-352-9630 | Denver, Colorado, USA