پيوند برای شنيدن و دانلود فايل صوتی با صدای سعيد بهبهانی ◄
در چند و چون سکولار نبودن امام حسين!
سنت هزار سالهء شيعيان دوازده امامی، که در تنگنای «عصر غيبت کبرا» گرفتار آمده بودند، همواره مبتنی بر اين نظريه بوده است که: چون حکومت تنها از آن امام معصوم است، و چون در غيبت او هيچ حکومتی «مشروع» نيست، شيعيان دوازده امامی نبايد کاری به کار حکومت داشته باشند و، از سر ناچاری، محکومند که به پذيرش «حکومت های موجود» تن دهند، از مبارزه با آنها بپرهيزند و، اگر بشود، آنها را به «راه راست» هدايت کنند و صبر داشته باشند تا «عصر غيبت کبرا»ی امام دوازدهم شان به پايان رسد و او ظهور کند و «به ضرب شمشير» جهان را پر از عدل و داد سازد (قابل توجه دوستان خشونت پرهيز!)
حتی سندی هم که آخوندهای شيعی از قول امام غايب جعل کردند که «در زمان غيبت من، مردم می توانند برای رفع مشکلات و پاسخ گرفتن به پرسش های خود به علماء امت من مراجعه کنند» دارای هيچگونه طعم و مزهء سياسی نبود و فقط موجب آن می شد که آخوندهای امامی، بعنوان «نواب عام امام غايب»، بتوانند از مردم خمس و سهم امام بگيرند و در حاشيهء جهان بزرگ اهل تسنن از اين راه نان و آبی به دست آورند؛ گاه در دره های تنگ و ترش جبل عامل و بعلبک لبنان و گاه در دربار خوانين مغول.
حتی در دوران صفويه که، بخاطر مصالح سياسی، فرزندان «شيخ» صفی الدين اردبيلی يکباره از يکسو مدعی شدند که سيد اولاد پيغمبرند و، از سوی ديگر، اراده کردند که ايران را کشوری شيعه کنند و بدين لحاظ دست به دامن «علمای شيعهء امامی» زدند و آنها را از لبنان به ايران آوردند، همهء اين علماء جزو ديوانسالاری حکومت صفوی شدند و هيچ کدام شان جرأت و ادعای تصاحب حکومت را نداشتند. معمترين شان «ملاباشی» لقب داشت که در ديوانسالاری صفوی معادل «وزير امور مذهبی» بود.
در دوران قاجاريه نيز اگرچه وظيفهء «مشروع کردن» حکومت شاهان قاجار با اينگونه علماء بود اما هيچ کدام شان خواب تصرف حکومت را نمی ديد؛ چه رسد به دوران مشروطيت و سلطنت رضاشاهی که عمدهء اختيارات شان در امر اسناد رسمی و تدريس و قضاوت را نيز از دست دادند و، در نتيجه، بعلت از دست دادن منافع خود، اگرچه برخیشان تبديل به گروه مخالف حکومت پهلوی شدند اما هيچگاه خود را جانشين اين حکومت نمی ديدند و با شاه همانگونه سخن می گفتند که خمينی در سال 1341 در نامه اش به محمدرضاشاه نوشت: «حضور مبارك اعليحضرت همايونى ؛پس از اهداى تحيت... مستدعى است امر فرماييد مطالبى را كه مخالف ديانت مقدسه و مذهب رسمى مملكت است از برنامه هاى دولتى و حزبى حذف كنند تا موجب دعاگويى ملت مسلمان شود. الداعى: روح الله الموسوى خمینی» )صحيفهء امام، ج يك، ص78).
اما، با الهام گيری از سياسی انديشان سنی مذهب در کشورهائی چون مصر، و نيز پيدايش «اخوان المسلمين»، بود که کار «سياسی شدن مذهب» به ايران هم کشيد و حرف های پراکندهء جوجه آخوندهائی که قصد خروج از ايجابات عصر غيبت کبری داشتند عاقبت در نظريه پردازی روح الله خمينی که به نجف تبعيد شده بود متبلور گشته و بصورت تز «ولايت فقيه» در آمد.
بر اساس اين تز جديد، «شايسته ترين نايب عام امام زمان، که با او ارتباط ندارد اما احکام خاندان او را نمايندگی می کند، حق دارد حکومت تشکيل دهد و از اين طريق راه را برای ظهور او هموار سازد».
نتيجهء اين «بارفيکس فقهی» در زمينهء «اسلام سياسی شده» آن بود که، در لحظه ای طوفانی از تاريخ معاصر ايران، سيد يکتا قبای نجف نشين خود به ولايت فقيه رسيد و جانشين سلاطين و شاهان ماسبق شد. با اين تفسير و تعبير که:
1. اسلام، و بخصوص تشيع امامی يک «دين سياسی» است و حکومت اين دين بر عهدهء امام معصوم شيعی گذاشته شده
2. در دوران غيبت امام نيز شايسته ترين نايب عام امام او حق حکومت کردن دارد،
3. همهء آخوندها (يا بقول خودشان: علماء) بايد در حکومت کردن دخالت داشته باشند،
4. همهء آئين ها و مراسم شيعی هم در بستر سياسی شکل می گيرند.
5. دشمن اين تفکر «سکولاريسم» نام دارد چرا که می خواهد مذهب را از حکومت اخراج کند (و يادمان باشد که مخالفت با سکولاريسم امری امروزی نيست و از همان فردای انقلاب آثارش بصور مختلف آشکار شده بود. مثلاً، به ياد آوريم که مهندس ميرحسين موسوی هم وقتی در هيبت نخست وزير محبوب امام به سفر رسمی ترکيه رفت حاضر نشد، مطابق پروتکل تشريفاتی ترک ها، در آرامگاه کمال آتاتورک، يا «پدر ترک ها»، حاضر شده و بر مزارش گل بگذارد، چرا که او مستقر کنندهء سکولاريسم در کشور مسلمان نشين ترکيه بود).
***
اکنون که ديگرباره ماه محرم (ماه کشته شدن امام سوم شيعيان و ياران اش در صحرای کربلای عراق) و فصل بره کشان سنتی آخوندهای امامی فرا رسيده است، يک سيد يکتا قبای کم سواد، که يکشبه به مقام آيت الله عظما و شايسته ترين نايب عام امام زمان ارتقاء يافته، بعنوان رهبر کنونی حکومت شيعی مسلط بر ايران، بر خود واجب ديده تا اصول پنج گانهء فوق را در يک سخنرانی خود در جمع اعضای ستاد مرکزی هیئت رزمندگان اسلام، جمع بندی کند. شما هم اگر به «پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار آیتالله خامنهای!» مراجعه کنيد خواهيد خواند که، با آغاز ماه محرم، رهبر حکومت اسلامی چنين گفته است:
«چون امام حسین سکولار وجود ندارد هیئتهای عزاداری هم نباید سکولار باشند و از اسلام سیاسی بپرهیزند. هیئتها نمیتوانند سکولار باشند؛ ما هیئتِ امام حسین ِ سکولار نداریم! هرکس علاقهمند به امام حسین است، یعنی علاقهمند به اسلام سیاسی است، اسلام مجاهد است، اسلام مقاتله است، اسلام خون دادن است، اسلام جان دادن است؛ معنای اعتقاد به امام حسین این است. اینکه آدم در یک مجلس روضه یا هیئت عزاداری مراقب باشد که مبادا وارد مباحث اسلام سیاسی بشود، این غلط است. هیئت این نیست که به سیاست کاری نداشته باشد...»
***
اما اين آقای رهبر، آشکارا، از اثرات جانبی آنچه که خود می گويد غافل است و، از لحاظ نظريه پردازی، به نوعی پريشانگوئی مزمن دچار شده است، و چرا.
توجه کنيم که سخن اصلی او معطوف آن است که شيعيان، در گروه های خود، و از جمله در هيئت های عزاداری برای امام حسين، بايد « به سياست کار داشته باشند» و «وارد مباحت سياسی شوند».
من می گويم اين سخن نوعی پريشانگوئی است چرا که، در سراسر سی و پنج سالهء اخير، به کرات ديده ايم که هر گاه شيعيان امامی تحت تسلط همين ولی فقيه اراده کرده اند که با سياست کار داشته باشند و وارد مباحث سياسی شوند دچار انواع عقوبت شده اند.
(البته بر اين قاعده تنها يک استثناء يا شرط وجود دارد و آن هم اينکه «کار داشتن با سياست» و «وارد شدن به مباحث سياسی» بايد به معنای تأييد نظريهء ولايت فقيه و آنچه او اراده می کند و می خواهد باشد؛ وگرنه تقابل و مخالفت با آنچه او می گويد و می خواهد، حتی بصورت های خفی و مليح و در چهارچوب اسلام سياسی، «کار داشتن به سياست» و «ورود به مباحث سياسی» محسوب نمی شود، و حکم پيوستن به «فتنه» و «خيانت به حکومت اسلامی» و خروج از «اسلام ولی فقيه» تلقی شده و محکوم به عذاب و عقوبت است.
نتايج اين نوع به اصطلاح «تفکر سياسی فتنه انگيز» را هم بسيار ديده ايم: از عاقبت آيت الله منتظری گرفته تا حصر خانگی حجت الاسلام کروبی و مهندس موسوی (ياران امام راحل شان) يا اعلام عدم صلاحيت هاشمی رفسنجانی و در محاق افتادن حجة السلام خاتمی، از گرفتاری های حجت الاسلام مجتهد شبستری و حجت الاسلام يوسفی اشکوری گرفته تا فرار عبدالکريم سروش و حجت الاسلام کديور و نيز آوارگی «نوانديشان مذهبی» مختلفی همچون عبدالعلی بازرگان و اکبر گنجی. بقول اصطلاح رايج، انقلاب اسلام سياسی هم فرزندان خود را می بلعد!
مگر نه اين است که اينها همه جزو علماء و انديشمندان تشيع امامی سياسی شده، و از پايه گزاران حکومت ولايت فقيه مسلط بر ايران، بشمار می آيند و هر آنچه گفته اند و می گويند نيز چيزی نبوده است جز «کار داشتن با سياست» و «ورود به مباحث سياسی»، آن هم با زبان مذهبی؟ در واقع، چون نيک بنگريم، اتفاقاً اين خود ولی فقيه است که «کار داشتن با سياست» و «ورود به مباحث سياسی» را ممنوع کرده و خاطيان از فرمان خود را (حتی اگر قانون اساسی کنونی و مسند ولايت فقيه و نظارت استصوابی شورای نگهبان را پذيرفته واز همهء اين فيلترها رد شده باشند) به حصر خانگی و زندان و فرار و آوارگی دچار ساخته است.
***
اساساً، در همه جای دنيا، اين وضعيت پیآمد يک خصلت ثابت حکومت های ايدئولوژيک و ديکتاتوری است: مردمان بايد به سياست کار داشته باشند و در مباحث سياسی شرکت کنند اما مشروط به اينکه نتيجهء کارشان به تأييد ديکتاتور و ايدئولوژی خاص زايندهء ديکتاتور بيانجامد. ديگر انواع مباحث سياسی عموماً کفر و فتنه و تشکيک و تجديد نظر طلبی و خروج از خط محسوب شده و محکوم به مجازات اند.
آن دسته از آخوندهای امامی که مذهب شان را سياسی و تبديل به ايدئولوژی سياسی کرده اند، در زمانی که در قدرت نبودند از محمدرضا شاه گله داشتند که چرا «ورود به مباحث سياسی عليه خود» را ممنوع کرده است. در آن زمان آنها خود را آزاديخواه می دانستند و خواستار مجاز بودن ورود به مباحث سياسی بودند؛ اما به محض اينکه شخصی از ايشان، که ظاهراً شايسته ترين نايب عام امام غايب شان بود، بر تخت سلطنت و ولايت نشست تعريف «آزادی ورود به بحث سياسی» هم معادل «ممنوعيت مخالفت با ايدئولوژی غالب و نهادهای برآمده از آن» شد.
نمونهء ديگرش را می توان در اتحادهای غيرمذهبيون با مذهبيون سياسی شده در ايران نيز يافت. حزب توده هم تا زمانی که با آخوندهای سياسی هم کاسه نشده بود ژست آزادیخواهی می گرفت و، مثلاً، محمود اعتماد زاده اش، در بنيان گزاری کانون نويسندگان ايران و در کار نوشتن مرامنامهء کانون، خواستار «آزادی های بی حد و حصر» بود، اما همين که رهبری حزب توده، به خيال خام طمعی هايش، خود را وارد اتحاد با آخوندهای تشيع سياسی کرد «آزادی های بی حد و حصر» نيز حد و حصر يافت و بمعنای وفاداری به رژيم ايدئولوژيک گرفته شد و همهء منتقدين حکومت جديدرا خائن و مأمور امپرياليسم خوانده شدند
در عطن حال، تمرکز قدرت نيز، که مادر بازتوليد استبداد است، چنين خصلتی را دارد و، از نظر صاحبان قدرت متمرکز، مخالفت با استبداد «ورود به کار يا مباحث سياسی» محسوب نمی شود و لقب خيانت و آشوب طلبی بخود می گيرد و بر اساس آن شخص مخالف يا منتقد سرکوب می شود.
بدينگونه است که سياسی شدن مذهب، بقدرت رسيدن ايدئولوژی و مذهب ايدئولوژی شده، و تمرکز قدرتی که مادر استبداد است، همگی و همواره، منکر لزوم وارد شدن مردمان به کار و مباحث سياسی اند و تنها تأييد و وفاداری را کار سياسی می دانند.
***
ضمناً، همين عبارت «مباحث سياسی» نيز، در سخن آقای خامنه ای، جنبه ای مضحک دارد. در نزد هر آدم عاقلی «بحث سياسی» يعنی برخورد آراء و عقايد، يعنی آزادی بیان و اظهار عقيده و انتقاد، يعنی خواستاری آزادی شراکت در امر سياست بر حسب نظرياتی که مخالف نظريه های حاکم اند، يعنی آزادی نوانديشی در هر زمينه ای و از جمله در زمينهء ايدئولوژی و مذهب. امکان دادن به ورود به بحث سياسی يعنی تصديق آزادی های بی حد و حصر، تکثر عقايد، کثرت گرائی، تساهل و روا داری، عدم دخالت قدرت در تحديد آزادی ها، بی طرف بودن حکومت در برابر مذاهب و مکاتب مختلف؛ وگرنه در حکومت ايدئولوژيک و اتسبدادی ائليتن چيزی ممنوع می شود ورود به بحث سياسی است.
***
آقای خامنه ای، در جائی ديگر هم گفته است:
«ما شمر را لعنت می کنیم، براى اینکه ریشهء شمر شدن و شمرى عمل کردن را در دنیا بکنیم؛ ما یزید و عبیداللَّه را لعنت می کنیم، براى اینکه با حاکمیت طاغوت، حاکمیت یزیدى، حاکمیت عیش و نوش، حاکمیت ظلم ِ به مؤمنین در دنیا مقابله کنیم. حسین بن على قیام اش براى این بود که بینى حاکمیت هاى علیه ارزش هاى اسلامى و انسانى و الهى را به خاک بمالد و نابود کند؛ و همین کار را هم امام حسین با قیام خود کرد. مجالس ما، مجالس حسینى، یعنى مجالس ضد ظلم، مجالس ضد سلطه، مجالس ضد شمرها و یزیدها و ابن زیادهاى زمان موجود، زمان حاضر... این استمرار ماجراى امام حسین است. و امروز دنیا پر از ظلم و جور است. شما ببینید چه می کنند؛ در فلسطین چه می کنند، در عراق چه می کنند، در کشورهاى گوناگون چه می کنند، با ملت هاى دنیا چه می کنند، با فقرا چه می کنند، با ثروت هاى ملى کشورها چه می کنند. ابعاد عظیم حرکت حسین بن على علیه السّلام شامل همهء این میدان وسیع می شود. امام حسین نه فقط براى شیعه، نه فقط براى مسلمان ها، بلکه براى احرار عالم درس دارد».
و بنظر می رسد که او، به هنگام بيان اين سخنان، فراموش کرده است که ديگر نمی تواند با هويت و عينک يک عضو «اپوزيسيون» به حکومت خود بنگرد و بسنجد که آيا حکومت اش به حکومت يزيدها و شمرها و عبيدالله ها و طاغوت ها شباهت دارد يا با قيام حسين بن علی عليه آنها.
(البته اگر واقعيت آن قيام همانی بوده باشد که شيعيان می گويند! چرا که آنها قيام حسينی را برای حفاظت از دين می دانند، آن هم دينی که هنوز دويست سالی وقت لازم داشته تا به شيعهء دوازده امامی ختم شود و دين رايج آن روز بيشتر با مايه های تسنن همراه بوده تا تشيع؛ و عقل سليم هم بيشتر بر اين حکم می کند قيام حسينی چيزی جز اقدام برای تصرف حکومت نبودهو ربطی به مسئلهء حفاظت از دين نداشته است).
اتفاقاً اکنون حکومت ولايت فقيه مسلط بر کشورمان برهبری همين آقای خامنه ای بيش از ديگر حکومت های استبدادی به حکومت طاغوت ها و ظالمان و تبعيض آفرينان و فقير را ذليل کنندگان و بر باد دهندگان ثروت های ملی کشورها شباهت يافته است؛ و آدمی بايد ديوانه باشد که اين همه ويرانی و خرابی و آشوب و زندان و تبعيد و مرگ را در پشت سر خود داشته باشد و در همان زمان در اين رؤيای کاذب به سر برد که دارد راه «حسين قيام کننده عليه ظلم طاغوت ها» را می پيمايد.
***
اما آقای خامنه ای برای اين ايراد هم راهی يافته است و اگر اين همه از وجود «دشمن» می گويد اتفاقاً بدان خاطر است که می داند «بدون دشمن» خود او که بر تخت حکومت نشسته همان عملهء ظلمی بشمار می رود که آزادی را ممنوع کرده و ورود به مباحث سياسی را به جرم مبدل ساخته است. او به دشمن نياز دارد تا بتواند نقش امام حسين را بازی کند و به هيئت های مذهبی اش بگويد به من کار نداشته باشيد و اگر می خواهيد «حسينی» بمانيد با يزيد امپرياليست در بيافتند و ببينيد که صهيونيست ها و امپرياليست ها «در فلسطین چه می کنند، در عراق چه می کنند، در کشورهاى گوناگون چه می کنند، با ملت هاى دنیا چه می کنند، با فقرا چه می کنند، با ثروت هاى ملى کشورها چه می کنند». [چرا که] «ابعاد عظیم حرکت حسین بن على علیه السّلام شامل همهء این میدان وسیع می شود!»
اما اگر استوره های مربوط به «جنگ ميان حق و باطل» را همچون سرمشق های سياسی ازلی برای جهان آدمی تلقی کنيم و به واقعيت های سياسی احتمالی پشت آنها کار نداشته باشيم؛ اگر ما نيز فکر کنيم که يزيد به ناحق به خلافت رسيده بود و شمر و عبيدالله، مأموران او برای سرکوب قافلهء حسينی، خون آشامان پست فطرت تاريخ بوده اند؛ و حتی اگر بخواهيم اين سرمشق را مادر جهان بينی خود قرار دهيم، آنگاه نيز، با همين معيارهای «خوب و بد شناسی»، و انطباق آنها با وضعيتی که حکومت ولی فقيه برای کشور و ملت ما پيش آورده، در خواهيم يافت که همين استوره ها به ما می گويند که آخوندهای سياسی شدهء امامی و اعوان و انصارشان هولناک تر از يزيد و شمر عمل کرده اند. همين استوره ها، در کلام همين آقای خامنه ای، به ما می گويند که: «حسین بن على قیام اش براى این بود که بینى حاکمیت هاى علیه ارزش هاى اسلامى و انسانى و الهى را به خاک بمالد و نابود کند؛ و همین کار را هم امام حسین با قیام خود کرد. مجالس ما، مجالس حسینى، یعنى مجالس ضد ظلم، مجالس ضد سلطه، مجالس ضد شمرها و یزیدها و ابن زیادهاى زمان موجود، زمان حاضر [اند]... این استمرار ماجراى امام حسین است».
آری، اگر دقيق شويم در می يابيم که همين استوره ها نيز به عزاداران حسين بن علی فرمان قيام می دهند چرا که 35 سال وقت کمی برای تشخيض يزيد و شمر زمانه نيست.
***
و نکتهء آخر هم برای روشن شدن دوستان «ضد خشونت» ما که همهء هم خود را بر آن گذاشته اند که مبادا مبارزات امروز ما با «طاغوت زمانه» به خشونت آلوده شود:
دوستان! شما با حکومتی روبرو هستيد که در اعماق خشونت ريشه دارد و از خون و خوف و خفقان می نوشد تا پروار شود. و بنظر می رسد که اين اوباشان ولائی، چه شما بخواهيد و چه نه، خشونت را بر همهء مبارزات عليه خود نيز تحميل خواهند کرد. البته که آدم عاقل پی خشونت نمی گردد اما آدم عاقل تر وقتی کشيده می خورد طرف ديگر صورت اش در اختيار ضارب نمی گذارد و نمی گويد که «لطف فرما و يکی هم به اين طرف بزن!»؛ آن هم به ضاربی که عقيده دارد: «هرکس علاقهمند به امام حسین است، یعنی علاقهمند به اسلام سیاسی است، اسلام مجاهد است، اسلام مقاتله است، اسلام خون دادن است، اسلام جان دادن است. معنای اعتقاد به امام حسین این است».
با ارسال اي ـ ميل خود به اين آدرس می توانيد مقالات نوری علا را هر هفته مستقيماً دريافت کنيد:
مجموعهء آثار نوری علا را در اين پيوند بيابيد:
http://www.puyeshgaraan.com/NoorialaWorks.htm
==============================
ای ـ ميل شخصی اسماعيل نوری علا
آرشيو کلي آثار | مقالات | اسلام و تشيع | ادبيات، تاريخ، فرهنگ | جمعه گردي ها | شعرها | فايل هاي تصوير و صدا | کتابخانهء اينترنتي
مصاحبه ها | فعاليت ها | شرح حال | آلبوم هاي عکس | نامه هاي سرگشاده | صفحات در قلمرو فرهنگ | دربارهء خط پرسيک | تماس
پيوند به درس هاي دانشگاه دنور | پيوند به پويشگران | پيوند به خانهء شکوه ميرزادگي | پيوند به کميتهء نجات پاسارگاد | پيوند به بخش انگليسي
کتاب تئوری شعر | کتاب صور و اسباب | کتاب جامعه شناسی تشيع | کتاب موريانه ها و چشمه | کتاب سه پله تا شکوه | کتاب کليد آذرخش | جستجو
©2004 - Puyeshgaraan | E-mail | Fax: 509-352-9630 | Denver, Colorado, USA