|
از مجموعهء «کليد آذرخش»
بر دهان آب ها زمزمهء طراوتی در تنفس نسيم، ترانه در ترنم باران، فرياد
ترا بر آستانهء بهار فرياد کرده ام خواب گياهان و جانوران را آشفته ام و رود به سودای ديدار توست که اينسان شتابان می آيد
تشنگی ِ خاک سيرابی ِ ابر و سبزی ِ علف همه از توست.
آهوان را تو می چمانی اسب ها را تو می تازانی و به خاطر توست که دريای آشفته گربه وار به گرد پاهامان می پيچد.
بر گلوی خورشيد ستارهء سحری بر گيسوی ستاره، چرخش فصول و بر قامت فصل ها نظم روشنائی و تاريکی
تو را فراچنگ می گيرم برابر سال های تلخ و شب هولناک از گرداگردم رخت می کشد و گم می شود. 1368 |
از ميان شعرهای اسماعيل نوری علا خانه: تماس: Fax: 509-352-9630
|