|
از مجموعهء «کليد آذرخش»
در تو غوطه می زنم
در تو غوطه می زنم بسان ماه در اوقيانوس آسمانی که رودخانه های جاذبه، همه، در آن به آرامش می رسند و پندارم همه اين است که مبادا ريشه های گياهان ساحلی مرا به چنگ آورند و ساکن ام کنند.
در تو پای می کوبم بسان جادوگری که ميهمان ِ شادخواریِ های قبايل است و همه ترديدم اينکه افسونم، در برگشتگی ِ بخت، باطل شود و کودکان ام، به سخره، هلهله سر دهند
در تو زنده ام چونان گياهی در گلخانهء شيرينکار زمين؛ و همه هراسم اينکه زمستان بی رحم با بهار بی مضايقه آشتی نکند
در تو به عشق رسيده ام بسان مسافری که ناگهانه به مقصد رسيده باشد و شک ام همه به دروازه بانی ست که از خطوط دست هايم سراغ تلخکامی های بی ثبات را می گيرد
آی... در تو غوطه می زنم و تکيه گاه ِ دريائی و راه و چاه ِ تنهائی ام توئی، در تو با راه شيری و صور فلکی رفيق می شوم از زمين تو رسم عدالت می آموزم زندگی را به پيمانهء تو می سنجم و عشق ـ ناگهانه و غافلگير ـ راه های ترديد و انزوا را می بندد. 1368 |
از ميان شعرهای اسماعيل نوری علا خانه: تماس: Fax: 509-352-9630
|