|
از مجموعهء «کليد آذرخش»
ماه بانو
چندمين بار است که اين ماه نو می شود بر کمرکش دودکش ها و دکل ها، يا سوت زنان و تنها در آسمان يخ زدهء پنجره ها، تا ديگرباره منظره کامل شود؟
در گيسوان تو يافتمش وقتی ميان بازوانم روئيدی و صورتی بغض کرده و تب زده در هياهوی شاخسارت گم شد
ميان دست هايت شکفته ديدمش که بوی خاک و تاريخم از آوندهايش بر می خاست (بوی طراوت نامنظمی که به ورد و دعا آغشته است، بوی آسوده ای که تنها در لحظهء بخواب رفتن بالش را رؤيائی می کند) و دانستم که نام آدمی نسيان نيست
ميان دست هايت بوسيدمش به بوسه ای آشنا و غريبه که جز در گذرگاه و دو راهی حادث نمی شود و در نفسش باغی بود که رنگ درختانش را از بر بودم
ايستاديم و باد با ما آشتی کرد دستان خالی ام را نشانت دادم و ماه از ميان دندان هايت برآمد و بر کفم نشست. 1368 |
از ميان شعرهای اسماعيل نوری علا خانه: تماس: Fax: 509-352-9630
|