|
از مجموعهء «سه پله تا شکوه» اندوه را، آجر آجر و بند بند
اندوه را، آجر آجر و بند بند می نشانم تا در انزوای اين حصار به سوگ تفاهم بنشينم.
اينگونه که می بينم آسمانم را خورشيد می سوزاند و شب سرنوشت من است. سودا زدگی را حاصلی جز سودا نيست و زيانی از اين دست تا موج اندوه روزها و شب ها را ماه ها و خورشيدها را و ما و شما را خواهد سوخت.
آجر آجر بند بند فراخنای آسمان را به پنجرهء کوچک دلی که می ميرد حصار می کشم، و ستاره ای را می پايم که از سوزن تماشايم می گذرد و گيسو بر آسمان می آشوبد.
آجر آجر حصاری از ستايش شما می سازم تا اندوهم را از شما پنهان کنم. 1366 |
از ميان شعرهای اسماعيل نوری علا خانه: تماس: Fax: 509-352-9630
|