|
از مجموعهء «سه پله تا شکوه» دلا، به نرمی حافظ
دلا، به نرمی حافظ که بخت نيک خواهَـش را کافی می داند به روشنائی ِ شمعی که در سرخوشی ِ خويش می سوزد به شکفتگی ِ گلی که گلستان را تعارف ِ ميزهای ِ ما می کند از خويشتن بگو که اکنون کوچه کوچهء عمر گسترهء حکمرانی ِ تو ست.
کودکانه پا پـِی ام شدی جوانانه خواستی و پيرانه و خِـرَد زده برايم دليل آوردی و من با اين همه هنوزا با تو گفتگو نمی کنم. پس آنگاه، رعد آسا، بر ديوارهای سينه کوبيدی و نام شکوهمندش را به ترانهء خونم خواندی.
چه شادمانه می رانی اکنون که آفتاب حضورش بر رف ها آينه می سازد و خرسندی شيرينکارانه از تو می گذرد.
دلا، دل! اکنون رفيق سفر در کنار توست پس فالی بر مراد رفيقانمان بزن آنان که از سودا تا سودا سرآسيمه رهسپار جادهء خاکسترند و آسمان را به نيک خواهی گمانه ای نمی زنند. 1367 |
از ميان شعرهای اسماعيل نوری علا خانه: تماس: Fax: 509-352-9630
|