|
از مجموعهء «سه پله تا شکوه» سناره ای در اعماق چشمه
ستاره ای در اعماق ِ چشمه، ماهی ِ سرخی در دستان تو، درختی ريشه در خويش، و من که پشت به اندوه به شطرنجی خيره ام که شاه و سربازش منم.
می درخشد و سقوط نمی کند پر پر می زند و نمی ميرد بهار می خواهد و می داند که بازی ِ مات شدن در يک قدمی ِ اندوه است.
ماهی را در آب بيافکن ستاره را از اعماق آب نجات ده و درخت را بگو که بر خاک و آسمان تکيه کند که شاهان و سربازان در چمن زاران ِ اندوهناک روبروی ِ هم می ايستند و پير می شوند.
سرباز خانه ای به پيش می رود اندوه بر شانه هايم ترانه می خواند درخت گيسو بر خاک می فشاند ماهی به قطره شبنمی از سرانگشتان ِ تو اکتفا می کند و فقط ستاره است که نجات می خواهد و غرق می شود.
باد از چهار سو می آيد و احاطه ام می کند. 1367 |
از ميان شعرهای اسماعيل نوری علا خانه: تماس: Fax: 509-352-9630
|