|
از مجموعهء «سه پله تا شکوه» با زبان چوپانان با زبان چوپانان نامش را دو صد گونه می توانم خواند تا، گاه، حشمت و غرور باشد گاه سرزنش و شکايت، گاه به شک بياميزد گاه مادر رودها و دره ها باشد، گاه به سکوت بخواند و گاه در حسرت قافيه ای نا سروده بماند.
او، به نوازشی، در مويم می پيچد و چمدان پر عطرش را در برابرم می گشايد: سه پيرهن و يک کيسه خاک سه کتاب و يک ستارهء تازه غروب کرده سه لبخند و يک عکس.
(می خواستم دستانش را به بوسه هايم معتاد کنم نگاهش را بدزدم مهربانی اش را در گنجه بياويزم و چمدانش را بسوزانم).
پيرهن سبزم را می پوشم و شعلهء بهار از گريبانم سر می کشد، پيرهن آبی ام را بر طناب ها می آويزم و خورشيد ِ گيج، سحر نشده، طالع می شود، پيرهن سپيدم را اطومی کنم و اتاقم بارانی می شود.
(می دانم که خاک برای گلدان هاست لبخند برای پنهانکاری ستاره برای اخطار کتاب برای انکار مرگ و عکس برای اثبات مهر).
دوستش دارم و زبانم را از چوپانان به وام گرفته ام مثل کسی که از عشق فقط به عشق پناه می برد. 1367 |
از ميان شعرهای اسماعيل نوری علا خانه: تماس: Fax: 509-352-9630
|