|
از مجموعهء «سه پله تا شکوه» چموش و طناز چموش و طناز خرامان و تازنده بر بستر ِ گلگون ِ خاطرات ِ سر زده در شب، پاک بی باک نازک و شکننده غلطان در لجنی که بر روح دست تطاول گشوده ـ با سپيده دمی که دور و کور آمدنش را به تأخير می کشاند.
دست بر پوستت می کشم، و استخوان هايت می شکنند گيسويت را نوازش می کنم، و شعلهء درد بر پهنهء صورتت می گسترد، و صدای جيرجيرک ها را می شنوم که در اعماق روحت خبر از شب دراز و آلودهء راهروها و اتاق ها و زيرزمين ها دارد.
با صورتی پرده پوش به دنيا آمده ای و، هنوزا، پرده ای چرمين و خشک بر صورتت نشسته چنگ می زنی و بـَرَش می داری پرتش می کنی به سوی ِ شب ِ پر مکر ِ دريائی و صورتت خط و خراش بر می دارد لاش و خونين می شود و رودابهء اشگ بر دشت ِ خون زده ء چهره ات خطوطی از هميشگی ِ درد می گشايد.
دستت در هوای ايستاده به جستجوی دستان مردی ست که هم اکنون بر نماز صبح قامت می بندد: می ايستد رو به خالی ِ سياه ِ بی ملاحظه و نامت را در رهگذار نسيم ِ صبحگاهی تکرار می کند.
نامت را در گوش ات زمزمه می کنم در لحظه ای که همه جای دنيا اتاق شکنجه و زندان است در لحظه ای که بر پياده روهای دنيا خاشاک و فقر و آرزو سلطنت دارند در لحظه ای که در مرز اميد و نوميدی تسليم و مرگ وفا و خيانت از ضيافت گفتگوی رفيقانت بر می گردی و می دانی که همه، نجات را در شکنجه و انهدام تو يافته اند. و صدايم از سکوت ِ وحشت ِ تو رد می شود.
بر می گردی از سفر پر تلاطم و تلخ ـ چون بلمی آمده از توفان و لم داده بر کنار کومهء ماهيگيران ـ و نامت پروانه ای ست که بر گردِ چراغ ِ کم سوی ِ کومه می گردد. 1367 |
از ميان شعرهای اسماعيل نوری علا خانه: تماس: Fax: 509-352-9630
|