|
از مجموعهء «سه پله تا شکوه» گردن آويز من گردن آويز من! ای ساقهء دستانت تا باران هايم گسترده... خرسندی ِ آفتابی ِ من! ای دريای پاک ای مادر ابر و مه ای خواهر ژاله ها و ضرب آهنگ ها...
نبض ات با ستاره می زند دل ات با من لبخندت عطر فصول دارد و نگاهت تابندگی ِ آرزوهای کام يافتهء عمر
بر گردنم می آويزی آنسان که خورشيد از دريای صبحگاهی بر می آيد... دستانت بر بازوانم می تازند آنسان که برف بر پنجرهء اطاق های گرم... و ابرهايم را باور می کنی آنسان که کودکی بادبادک هايش را به ديدار ستارگان می فرستد.
و من آی... از تو می نوشم و شاعر می شوم از تو پير می شوم و زبان گياهان را در می يابم از تو می آموزم و مهربانی در سلام و تعارفم رخ می دهد. 1367 |
از ميان شعرهای اسماعيل نوری علا خانه: تماس: Fax: 509-352-9630
|